تو BRT یه خانمی صندلی پشت سر من نشسته بود. تلفنی با خواهرش صحبت میکرد. میگفت سر کار هم خبری نبود، چند تا مریض اومدن و رفتن. شغلش چه بود؟ الله اعلم. دکتر؟ به احتمال قوی نوچ. پرستار؟ محتمله. منشی؟ بیشتر محتمل بود. خلاصه داشت قضایای دیروز رو تعریف میکرد:
دیشب علی سرشب خوابیده بود. قبلا بهم گفته بود که فسنجون درست کنم. منم درست کرده بودم. گوشتهامو که دیدی؟ هر بستهش واسه دو وعده بسه. منم آبشو بیشتر ریختم که دو وعدهای بشه. ساعت نه و نیم محدثه(؟ یا اسم دیگری) اومد پایین. منم با خودم گفتم الان غذا رو بدم این بخوره، مادرشوهرم که نمیگه من بهش یه پرس غذا دادم! بهش گفتم ببین محدثه، داداشت خوابه، منم خیلی سرم درد میکنه میخوام برم بخوابم. برو بالا. به غزاله هم گفتم بیا تو هم بگیر بخواب. اون که رفت غزاله گفت مامان من خیلی خوب بلدم چیکار کنم نه؟ (هه هه هه) گفتم آره مامان. گفت چرا فرستادیش بالا؟ گفتم غذا بمونه برای فردا ظهرمون. امروز هم علی قبل ظهر شیر خورد و رفت، دیگه نهار نخورد. خودمم یهکم کوکو مونده بود اونو خوردم، به غزاله هم یهکم از گوشتای فسنجون ساندویج کردم دادم خورد سیر شد. مادرشوهرمم رفته بود فلانجا، ساعتای سه اینا برگشت، منم به روی خودم نیاوردم که نهار میخواد یا نه، رفت بالا. فردا هم قراره بره همون فلانجا. امروزم بهش غذا بدم، فردا هم بهش غذا بدم؛ چه خبره؟ فسنجونا و برنجا موند واسه امشب، الان میرم خونه قشنگ شام هم داریم.
چه خبره؟ خبری نیست. دوست داشتم میتونستم بگم الهی کوفت بخوری به فسنجون خوردن نرسی که نسل آینده رو داری اینجوری تربیت میکنی. منتها به نظرم یهکم با کفشش راه برم... نه بازم بهنظرم خودمم باشم همون کوفت بخورم به فسنجون خوردن نرسم خیلی بهتره!
یه مریضی هم داشتیم (و داریم) که امروز هم اتفاقا اومده بود، اونم مشابه همچین چیزیو تعریف میکرد. در مورد برادرشوهرش که دو بشقاب غذا میخوره سر سفره! اونم غذا کمتر درست میکرد و خودش و پسراش تو آشپزخونه میخوردن و سیر میشدن، بقیهشو میبرد سر سفره که برادرشوهره زیاد نخوره!!! از اینکه پولهاشون تموم بشه میترسید ظاهرا. اولش واقعا چشمهام گرد شده بود و شاخهام بیرون زده بود، بعدش هم میخواستم بگم دلامصب (با عرض پوزش از فرهیختگان محترم) سر سفرهی داداششه! دقیقا به تو چه؟ حالا زن و شوهر شریک هستن، ولی از لجش میخواستم همینجوری بگم و اونو هیچکاره کنم که حالشو بگیرم. ولی داشت با خانم ص حرف میزد و اونم مثل همیشه که همه رو تایید میکنه، اونم تایید میکرد!
- تاریخ : پنجشنبه ۲۲ آذر ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۲۴
- نظرات [ ۰ ]