دکتر به مامان گفته کار نکن، جوش نزن! همین. به همین سادگی، به همین خوشمزگی، معجون درمان :) البته دکتر که تقصیری نداره، ولی این دو تا رو نمیشه از مامان جدا کرد. یعنی من آرزومه بشه، ولی حداقل دومی رو در حد پایین اومدن ماه بر زمین محال میدونم.
امروز راه افتادن که برن گوشت بخرن. خب این کارا باید با مادر خانواده باشه؟ ولی همیشه با مامان بوده. کلا خرید به عهدهی مامانه و این ظالمانه است به نظرم. ظلم آقای به مامان و خود مامان به مامان، چون در هر حال مامان خودشون باید حضور داشته باشن و هر مدل خریدی رو هم قبول ندارن. امروز منم شال و کلاه کردم و گفتم باهاتون میام که حمل خریدها رو به عهده بگیرم.
اونجا از پشت شیشههای فروشگاه داخل رو نگاه میکردم و هیجانزده میشدم 😂 اون تیغهایی که مدام در حال حرکتن و به یک اشاره استخوان رو نصف میکنن برام ترسناک بود! هر لحظه منتظر بودم یکی از کارکنان دستش قطع بشه :| وقتی بالاخره نوبت مامان شد، فاکتور رو به من دادن که برم پرداخت کنم. جلوی صندوق که رسیدم یه نگاه بهش انداختم، چشمام گرد شد، واقعا گرد شد. نگاه کردم یه دختر بچه داره با تعجب بهم نگاه میکنه که این چرا ادا درمیاره :) بعد دیدم خانم صندوقدار هم با اینکه مشتری داشت زل زده به من 😂 مطمئنم فهمید دفعهی اولمه اومدم اینجور جاها! کارت رو که بهش دادم، گفت فلانقدر؟ گفتم فک کنم آره :)
الان متعجبم آقای چجوری خرج ما رو میدن! اون فاکتور که بیست روز نشده مجدد تکرار خواهد شد، کمی کمتر از حقوق ماهانهی من بود! 😂😂😂 فک کنم اگه من قرار بود جای بابام خرج خونه رو بدم، باید فقط نون و آب میخوردیم 😂
خلاصه قدر آقایهاتونو بدونین، هرچند که در دو سال اخیر براتون لباس و کیف و کفش نخریده باشن، پول بهتون نداده باشن، مخارج سفرهای کربلا و سفرهای اداری و غیراداری داخلیتونم نداده باشن و حتی تو خریدن صد و بیست دلاری که برای تعویض پاسپورت لازمه هم قرار نباشه کمکی بکنن و تااازه، هی دعواتون هم بکنن که چرا پولاتو جمع نمیکنی؟ :| :)))
+ مامان واسم طنابِ بازی خریدن ^_^ گفتن طناب بزنم که واسه سلامتی خوبه ^_^
- تاریخ : پنجشنبه ۱۵ شهریور ۹۷
- ساعت : ۱۲ : ۴۹
- نظرات [ ۲ ]