آقای گفتن "تسنیم!!! اگه امشب نخوابی گوشیتو با کلنگ نرم (خرد) میکنم!"
هدهد گفت "خیلی خوبه، همین کارو بکنین"
مامان گفتن "آفرین! هر شب تا صبح (2) بیداره. باید همین کارو بکنی"
دایی گفت "شما این کارو بکنین، ببینین من چیکار میکنم! اگه تا هر وقتی هم بیداره، صبح از همه زودتر بلند میشه"
بیبی گفتن "تسنیم که تا دیروقت تو آشپزخونه است داره کار میکنه که!"
هدهد گفت "آخی! طفلکی! تا دیییروقت داره کار میکنه!"
نمیدونم چه کاری به درگاه خدا کردم که هرچی هم با دایی بحث میکنم و ساز مخالف میزنم و عقایدشونو به چالش میکشم، باز هم میشینن و پا میشن، تعریف منو میکنن =))
ولی من نه تنها از این موضوع خوشحال نیستم که خیلی هم اذیتم. اگه میتونستم خیلی چیزا به دایی میگفتم، یعنی دلم با ظاهرم یکی نیست. در باطن میخوام که هرچه زودتر برن ولی در ظاهر لبخند میزنم و صرفا گاهی باهاشون بحثم میشه. خدا منو بکشه از این دوگانگی خلاص بشم. نه نکشه، یهجور دیگه خلاصم کنه. میدونم که اصلا توصیهی تمام انسانهای عاقل، اعم از مذهبی و غیرمذهبی همینه که مدارا کنم، ولی من برام غیرقابل تحمل شده. مدارا کردن نه، تحمل برخورد خوبشون سخته! خودمو لایقش نمیدونم. تفاوت فاحشی که بین احساساتمون وجود داره اذیتم میکنه. من اینقدر مخالف و ایشون اینقدر طرفدار و دوستدار. اگه با منم مثل بقیهی بچهها، معمولی برخورد میکردن راحتتر بودم، ولی الان یه چیزی سد راه نفس کشیدنم شده.
لطفا از کسی اونقدر تعریف نکنین که حتی خودشم متوجه بشه که در اون حد نیست! یهجوری تعریف کنین براش باورپذیر باشه.
ضمنا تا وقتی مطمئن نیستین کار پدر و مادری صددرصد غلطه و خطر جانی! و جبرانناپذیر برای بچهش داره، به هیچ عنوان تو تربیتش دخالت نکنین. گوشی من توسط بابام خرد بشه، بهتر از اینه که داییم بیاد جلوی این کارو بگیره. گرچه قضیهی امشب شوخی بود، ولی شوخیش هم خوب نیست :)
+ تا واقعا آقای نیومده برم دیگه :)
+ تسنیمکِشی: کشیدن تسنیم از هر طرف به جانب خود!
- تاریخ : شنبه ۱۰ شهریور ۹۷
- ساعت : ۲۳ : ۴۴
- نظرات [ ۹ ]