مونولوگ

‌‌

قمری به غزل‌خوانی و تسنیم به تماشا :)


از آخرین باری که جوجه‌ی قمری گرفتم تو دستم و ناز کردم و حتی بهش پرواز یاد دادم!! دیرزمانی گذشته. دیدن یه مامان/بابا قمری که در کمال خنگی یه جای ناامن خونه ساخته و الان هم با سماجت روی جوجه‌ی کُپُلش نشسته و نمیذاره ازش عکس بگیرم منو به کودکی‌هام برمی‌گردونه :)




+ بلند شو بابا، خفه کردی بدبختو! تخم که نیست، واسه خودش جوجه‌ای شده :)


و بالاخره وقتی هوا گرم‌تر می‌شود، ننه‌قمری رضایت می‌دهد جوجو بیرون بیاید :)



  • نظرات [ ۱۱ ]
^_^ khakestari
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۲:۳۴
حتما چون پر نداره هنوز،میترسه سرما بخوره :))

پاسخ :

تئوری گرمازدگی بیشتر می‌خوره بهش :))
ار کیده
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۲:۳۴
خیلی خنگن اینا :))

پاسخ :

من چون خنگن ازشون خوشم میاد :)) زود نمیپرن، میشه گرفتشون :)))
^_^ khakestari
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۳:۵۴
نه خب دیدی بچه ها تازه بدنیا میان یا قنداق میشن
یا کلاه و جوراب و یک عالمه لباس تنشون میکنند
وقتی هم میگی این بیچاره میپزه از گرما،میگن این الان تنش نازک هست،جون نداره :|
شاید این یک رسم غریزی بین مادرها باشه
حالا اینا لباس ندارند و تنها میتونه بشینه رو بچش :)))

پاسخ :

عجب استدلالی :))))
برگ سبز
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۳:۵۷
اِ... به اینا میگن قمری؟ فکر می کردم یاکریم هستن اینا 
ما‌ که بهشون میگیم: 
موسی کو تقی

پاسخ :

فک کنم سه‌تاشون یکی هستن.
بابای نرگس
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۵:۳۹
آخی
چه نازه جوجه هه

پاسخ :

ناز که نیست، کوچولو و دوست‌داشتنیه :)
دایی حیدر
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۶:۰۴
حالا اینجا گفتید و گذشت، اما به نظرم دیگه به هیچکس نگید که یه قمری تو خونه تون دارید که غزل میخونه!!! از ما گفتن:)

پاسخ :

🤔 متوجه نمیشم چرا!
باران ...
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۷:۰۰
متنو نخوندم اول بار که اومدم دیدم دو تا عکس نامجهول اینجاست:))
بعد دیدم دوستان نوشتن قمری :))
میگم خدایا چرا پس من قمری نمی بینم ؟:)))
نگو خواب بودم و چشمام سنگین :|:))
میگم خدایا چرا این عکس اولی شبیه یه کیف کهنه اس :دی
عکس دومی هم شبیه یه گونی کهنه اس :دی :)))
پس چرا تسنیم و بقیه میگن قمریه ؟!^__^




بعد از دو ساعت دوباره اومدم ببینم واقعا من چند ساعت  قبل چی دیدم ؟:))
ببینم آیا واقعا کامنت دوستان که گفتن قمریه واقعا قمری است ؟:))
که متوجه شدم قمریه :دی 

او وبلاگ را ترک و هم اکنون در جای امنی به سر میبرد :))))
گیرایم زیر خط فقر بود تا چند ساعت پیش :)))


البته بگم واقعا متن پست رو بدلیل خستگی و اینا تا الان نخوندم شاید بعدا اومدم خوندم :))


سلام :)


پاسخ :

سللللاااااام
ببین کی اینجاست! واران خانم گل گلاب :))

هر چند روز به وبلاگت سر می‌زنم می‌بینم همچنان حرف‌ها ناتمامه و... :))
یه بار گفتم پست بذارم بگم چرا رفتی و نرو و برگرد و اینا، ولی یادم اومد به هیچ بلاگری تا به حال نگفتم نرو و بمون. چون مطمئنم در مورد رفتن هر کسی خودش بهتر تصمیم می‌گیره و چیزهایی رو می‌بینه که ما نمی‌بینیم. گرچه از رفتن بعضی دوستان خیلی ناراحت میشم، ولی چاره‌ای نیست :)

خوشحال شدم پیام گذاشتی صحبت کردیم :)

خسته نباشی روله! کیف کهنه؟؟ گونی کهنه؟؟ :|| 😂😂😂
برو بخواب، هنوز هم معلومه خسته‌ای :) دو ساعت دیگه بهتر میشی :)

برگ سبز
۰۴ شهریور ۹۷ , ۱۸:۰۷
😂😂😂😂😂
یعنی ببین چکار کردی با واران که کامنت گذاشته 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

پاسخ :

خودم نمی‌دونم چیکار کردم!
:)
۰۵ شهریور ۹۷ , ۲۳:۳۷
مادر نشدید نمیدونید :)))

پاسخ :

سلام، پس شما می‌دونید :)
مردی بنام شقایق ...
۰۶ شهریور ۹۷ , ۰۹:۳۶
سلام

ینی از این موجود (پاختِر به قول اصفانیا) خنگ تر نداریم.

ما دو روز پنجره اتاقمون واز مونده بود خناگیل(جمع خنگ) اومده بودن رو سقف کمد ما تخم گذاشته بودن (دوران نوجوونی)

ما هم که اصالتا جک و جونور دوست. در مقابل خونواده حسابی مقاومت کردیم که بذار زندگیشونو بکنن این دو تا کرکس عاشق :)

خلاصه بعد 21 روز که جوجه ها دراومدن فک کردیم مشکل تموم شده نگو تازه شروع شده بود!!!

حالا خود ننه باباهه کم بودن! بچه ها هم اضافه شدن.

خلاصه اینکه بعد از تشریف بردن این خانواده 4 نفری ما تا سه روز تو قرنطینه بسر بردیم برای تمیز کردن اتاق و همینقدر بگم که یه سر سوزن رو بدون بجا گذاشتن اثر هنری از خودشون خالی نذاشته بودن :))



ولی خدایی گوشتشون خوشمزه اس ها ^_^  

پاسخ :

تمام مدت لبخند رو لبم بود که به‌به! چه خانواده‌ی باحالی! آخرش لبخندم خشکید :|

+ پاختر! چه اسم عجیب و جالبی!
مردی بنام شقایق ...
۰۶ شهریور ۹۷ , ۱۲:۴۵
البته اونارو نخوردیما!


جریان شکارشون یه جریان دیگه اس که در این مقال نمیگنجد


ما در جوانی تجربیات بسیار مختلف و بعضا متضادی داشتیم که یکیش همین شکار کردنه :)))

اون خونواده چارنفری به سلامتی رفتن و چند وقت بعدش چند تا خونواده دیگه شون تو پاسیو تشریف اوردن سکنی گزیدن و پروژه به گند کشیدن رو در مقیاس بزرگتری در پذیرایی منزل پدری اجرا نمودند :))

ما همیشه خونمون پر جک جونور بود تا وقتی من تو خونه بودم
وقتی که مارو انداختن بیرون بواسطه ازدواج خدا نخواست خونه بی جک و جونور بمونه و هر چند یه باری عزیزان رو میفرستاد مهمونی بدون دعوت :)))

+
پاختر همون اصفهانیزه شده ی فاخته هست. یکی دیگه از اسامی همون قمری یا کبوتر یاکریم تهرانی ها :)

پاسخ :

بله، فهمیدم اونا رو نخوردین.

کلا پسرا باید یه چند تا چغوک مغوک تو بچگی شکار و کباب کرده باشن، وگرنه احتمالا از این جرگه اخراج میشن!!

ما هیچ‌وقت تو خونه‌مون نیومدن، ظاهرا پاخترای مشهد درجه‌ی خنگیشون از پاخترای اصفهون کمتره :)))

+ آها! فاخته --> پاخته --> پاختِر!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan