دوستِ تکدخترِ بیست و پنج سالهی افغانِ لیسانسهی ماماییِ شاغلِ چهرهی معمولی رو به پایینِ بنده با یه پسرِ تکپسرِ بیست و دو سالهی ایرانیِ لیسانس حسابداریِ نیمه نصفه شاغلِ خوشگل ازدواج کرده. همون دوتا که قبلا گفته بودم پسره شرط بسته که مخ هر دختری قابل زدن هست! همونا مزدوجیدن!
انشاءالله که احساسم اشتباهه. انشاءالله که خوشبخت بشن.
چهارشنبهی بعد جشن عقدشه. من که برنامهی موجهای آبی ریختم واسه خودم. اول قرار بود (تو ذهنم) که با همین دوستم و اون یکی دوستم برم، که ایشون لطف کرد عروس شد. بعد گفتم با همکارام برم که گفتن عیدههههههه! ما میریم عیددیدنی :| از کی تا حالا عید قربان میرین عیددیدنی؟ حالا فعلا قصد دارم فامیلانه اکیپ تشکیل بدم، ببینم چی میشه. آخرش هم میدونم میمونم تو خونه به تلافی روزهایی که نیستم واسه مامان کار میکنم :| مثل امروز :||| البته انصافا برق انداختن همه جا خیلی کیف داره :)
- تاریخ : پنجشنبه ۲۵ مرداد ۹۷
- ساعت : ۱۵ : ۱۳
- نظرات [ ۲۲ ]