روزهامون خیلی خوب و شاد میگذره، الحمدلله.
دایی خاطراتی تعریف میکنن که غشغش میخندیم. شاید بعضیهاشو اینجام تعریف کنم.
وروجک به خداحافظی میگه دست! چون همیشه موقع خداحافظی دستشو تکون میده. داداشش هم اوایل به خداحافظی میگفت دستدست! هر کدوم جداجدا و شخصا به این نامگذاری رسیدن. ولی به نظرم دستدستِ برهی ناقلا قشنگتره :) اصلا هم ربطی به این نداره که برهی ناقلا رو بیشتر دوست دارم :)))
اخمای برهی ناقلا تو هم بود، چون موبایلشو برداشته بودم. موبایلش یعنی یه تیکه چوب! میخواست ازم بگیره که گفتم "عه زنگ میزنه. کی پشت خطه؟ وزیر کشوره؟" نگاه کرد، "آقای شهرداره؟"، "نع"، "رئیس جمهوره؟"، "نه"، "دونالد ترامپه؟" "هههه، نه!!! دخترمه!" "O_o دخترت کیه؟"، "ریحانه!" و باقی مکالمه سانسور میشود :))))
وقتی خودمو مجبور میکنم با بچهها سروکله بزنم، تنها وقتیه که احساس میکنم یه نیمچه خلاقیت و تفکری در من جرقه میزنه!
+ فک میکردم یه نعمت خوب و چاق و چله دارم. ولی الان میبینم اونی که فک میکردم نیست، من اونو میخواستم. نقطه.
- تاریخ : يكشنبه ۱۴ مرداد ۹۷
- ساعت : ۲۰ : ۳۱
- نظرات [ ۷ ]