ساعت دوی بامداد است، هدهد را بیاوردهایم اورژانس. مشکوک است به آپاندیسیت. البته دکتر نسخهی معدوی برایش نوشته بود، گفتم "آقای دکتر، آپاندیسیت نمیتواند باشد؟" پوزخند زده گفت "آپاندیس در این مکان مستقر است! (اشاره به مکان استقرار آپاندیس) مگر در این مکان درد داری خانوم؟" خانوم جواب داد "بله، آنجا و همهجا!" از قضا آپاندیسیت با درد مبهم در شکم آغاز میشود و نه با درد RLQ (محل استقرار آپاندیس). بیاشتها هم که بود و شام نخورده بود، تهوع هم بگویی نگویی! داشت، البته پسواس و اوبتوراتورش منفی بود در خانه، ریباند تندرنس را هم نتوانسته بودم معاینه کنم، چون شکمش را سفت میکرد. خلاصه به هر حیلهای بود دکتر را برخیزاندیم تا یک دستی به معاینه هم ببرد. لطف کرده و فقط ریباند را معاینه کرد و گفت که شکمش را سفت میکند و نمیشود معاینه کرد! سپس آزمایش نوشت. با کوشش هرچه تمامتر، پس از گذر از هفت خوان، آزمایشگاه را که در گوشهای مخوف پنهان گشته بود پیدا نمودیم. آزمایشگاهِ اورژانس نمونهگیر خانم نداشت، گفت بروید بالا تزریقات خواهران تا برایتان نمونه بگیرند، یعنی آن همه خوان را برگشته و بازپس آئیم! گفتم بدهید خودم بگیرم. رفتم و میز کار بنده خدا را به اندازهی یک ذره خونین و مالین کردم! به جان وبلاگم تقصیر هدهد بود، از بس خونش زیاد است، به جای یک سیسی، سه سیسی وارد سرنگ شد! (حالا چه ربطی به این داشت که بریزد را خودم میفهمم و مهم نیست اگر شما نفهمیدید!)
تا جواب آزمایش حاضر شود نیم ساعتی طول میکشد. آقای بر صندلیهای انتظار آرمیدهاند، هدهد انگار نه انگار که داشت میمرد، رفته برای نصفهی پیدا شدهاش ناز کند، من هم یک چیزی پیدا کردم که بیایم نشانتان دهم =))
+ مامان امشب بر بالین بیبی هستند. تا وقتی در خانه بودیم میلیون بار زنگ زدند که هدهد چه شد؟؟ آخر گفتم میخواهیم بخسبیم دیگر، خودش میگوید بهتر است، لطفا دیگر زنگ نزنید. فعلا خدا رحم کرده و زنگ نزدهاند.
- تاریخ : جمعه ۵ مرداد ۹۷
- ساعت : ۰۲ : ۱۵
- نظرات [ ۸ ]