روز عجیب و خوبی بود :)
یکی که نزدیک بود زایمان کنه همونجا!
دومی از در اومد تو فینت کرد افتاد! شربت بهارنارنجمو دادم خورد :( 😆
سومی اومد... [سانسور :)]
چهارمی هم... :)
پنجمی هم وقتی اومدیم بیرون تازه از راه رسید، با جعبهی شیرینی :) بعد از نازایی چهارده ساله، الان یه نینی خیییییلی ریزه میزه بغلش بود 😊
این پنج تا خواص مریضهای امروز بودن البته.
خانم میم هم نیومده بود و مجبور بودم کار اونم انجام بدم. و وسط این همه بدو بدو هی کامنت و پستهای شما رو میخوندم :))) الان من معتاد نیستم پس چیام؟ :)))
به حول و قوهی الهی برم خونه وقت کنم قبل کلینیک عصر، فاج پستهمو که چند روزه قصدشو دارم درست کنم :) میشه گفت اگه هیچ دلیل دیگهای برای خودکشی نکردن نداشته باشم، آشپزی رو دارم :)
- تاریخ : دوشنبه ۱ مرداد ۹۷
- ساعت : ۱۳ : ۲۲
- نظرات [ ۱۰ ]