مونولوگ

‌‌

مورچه هم نشدیم!


گفتم "مورچه‌ی پر تلاش" و خیره شدم بهش، به خودش و بارش که ده برابر خودش حجم داشت. از کنار کیف هدهد داشت می‌رفت به سمت ساق دست و جوراب من (تازه از بیرون اومدیم، خودمون و لباسامون رو خونه ولیم!). اعتقادم اینه که ما به حیوانات و محیط زیست بی‌تفاوت باشیم براشون بهتره، حتی بهتر از اینکه بخوایم کمکشون کنیم! چون میایم یه مشکلیشون رو برطرف کنیم، می‌زنیم دو تا مشکل دیگه واسشون درست می‌کنیم. القصه، بدون قصد کمک و به نیت اینکه ساق دست و جورابم مورچه‌ای! نشه خواستم از سر راهش بزنمشون کنار. ساق رو با پام کشیدم کنار، اومدم جوراب رو هم بردارم که اشتباها بند کیف هدهد رو گرفتم و کیف رو روی مورچه‌ی نگون‌بخت سرنگون کردم! خوبه اینا با ضربه مربه نمی‌میرن، وگرنه عذاب وجدانم بیشتر میشد. حالا فقط بارش رو از دست داده که چون امروز خونه‌مون مهمونی بوده، چیزی که فعلا واسش زیاده طعمه :)

  • نظرات [ ۱۴ ]
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۹ تیر ۹۷ , ۲۱:۱۵
مورچه ها حمله کردند خونه ما:| از در و دیوار خونمون داره مورچه میباره!

پاسخ :

مورچه‌های ما خیلی ریز و مظلوم‌اند! :)
آقای صاد
۲۹ تیر ۹۷ , ۲۱:۳۲
هر وقت اسم مورچه میاد یاد پسرعمو بزرگم میوفتم. بچه که بودم تو ظرف عسل صبحانه مورچه بود بهم میگفت این مورچه ها پروتئین دارن بخورشون با نون ://

پاسخ :

و من حدس می‌زنم شما حداقل یه بار به حرفش گوش دادین :|
خورشید ‌‌‌‌
۲۹ تیر ۹۷ , ۲۲:۰۱
چه نگاه لطیفی... :)

پاسخ :

واقعا اجازه بده این شکلی o_O نگات کنم 😅😅
خورشید ‌‌‌‌
۲۹ تیر ۹۷ , ۲۲:۲۴
جدی گفتم :)
واقعا وقتی خوندم گفتم چه قشنگ توصیف کردید
از جورابم مورچه ای نشه بگیر تا اون چند تا جمله ی آخر که اینا با ضربه مربه نمیمیرن و امروز براش طعمه زیاده :)
و البته این جمله "ما به حیوانات و محیط زیست بی‌تفاوت باشیم براشون بهتره"

پاسخ :

پس نتیجه می‌گیریم "ناتانائیل! بکوش لطافت در نگاه تو باشد، نه در چیزی که بدان می‌نگری!"
نگاه خودتون لطیفه خانم ENFJ :))
آقای صاد
۲۹ تیر ۹۷ , ۲۲:۳۲
دتس رایت :/

پاسخ :

اوه! 😨
پیله سرخ
۳۰ تیر ۹۷ , ۰۱:۵۹
سلام.
منم با تو هم عقیده ام! 


پاسخ :

سلام
یعنی شمام واسه قمری‌ها جعبه نمیذارین به عنوان خونه؟ بابای من میذاره!
پیله سرخ
۳۰ تیر ۹۷ , ۱۲:۱۲
نه فقط اضافه غذامونو میریزیم پشت بوم بخورن. ولی به هیچ عنوان دیگه کاری بهشون ندارم. حتی توی خونه هم کم پیش میاد کاری کنم.

پاسخ :

حالا از کجا معلوم که غذاهاتون واسه پرنده مناسب باشه؟ ادویه؟ روغن؟ نمک؟ و...؟ 😆
حیوانات مگه باید غذای پخته بخورن؟ 🤔
پیله سرخ
۳۰ تیر ۹۷ , ۱۲:۲۸
اونو دیگه خودشون تشخیص میدن. درمورد انتخاب منوی غذایی هم من بهشون حق انتخاب میدم.
روغنمون طبیعیه. ادویه هم نداریم. چون هم برام ضرر داره هم بچه شیر میدم.

پاسخ :

دِ تشخیص نمیدن دیگه! :)
پیله سرخ
۳۰ تیر ۹۷ , ۱۲:۵۲
خب این جوری تو هم داری توی زندگیشون دست میبری. بذار دم دستشون باشه خودشون بفهمن.
چرا تشخیص نمیدن. میفهمنااا...مطمئنی نمیفهمن؟

پاسخ :

آشغالای ما دم دستشون باشه؟ =)

ما یه جوجه داشتیم، یک عالمه غذا گذاشتیم جلوش، اونم اینقد خورد تا مرد. بردیم دامپزشکی، گفت بخاطر خوردن زیاد مریض شده 😅 اون نمی‌فهمه، شما که می‌فهمین!
اون گاوه هم تو قصه‌های شیرین دریا بود؟ که زیاد بهش داده بودن مریض شد؟ یعنی متوجه خوراکشون نیستن کاملا.
دایی حیدر
۳۰ تیر ۹۷ , ۱۹:۳۶
راجع به یکی از اون جملات کمتر دیده شده اون وسط مسطا،یه چیزی بگم. با دوستم رفته بودیم باغ پرندگان ، یه بچه گنجشک دیدیم که افتاده بود بیرون از لانه،گفت بذار کمکش کنیم، گفتم فلانی من قبلا تجربه دارم، وقتی میگیریش تو دستت قلبش میاد تو دهنش از ترس، گفت من میخوام کمکش کنم، گرفتش آوردش بیرون، بچه گنجشکه از ترس سکته کرد و جان به جان آفرین...بله! 
دقیقا درسته... آدمیزاد کلا کاری نداشته باشه به طبیعت، طبیعت به طور غریزی راه خودش رو خوب بلده که بره. 

پاسخ :

الان کبی و اردشیر به طور غریزی یاد گرفتن که بزرگ بشن بالاخره؟ :)
مرتضا دِ
۳۰ تیر ۹۷ , ۱۹:۵۲
جمله اول اعتقادت رو قبول دارم

پاسخ :

اعتقادم کلا یه جمله بود :)
دایی حیدر
۳۰ تیر ۹۷ , ۲۰:۰۴
اگر تو جنگل خودشون بودن، الان یکی یه درخت بزرگ بودن!
...من گرفتارشون کردم توی دو تا سطل پالاستیکی، و به همین مناسبت 
حال و روزشون روز به روز بدتر میشه!

پاسخ :

قرار بود از حال و روزشون در اولین فرصت رونمایی کنین!
دایی حیدر
۳۰ تیر ۹۷ , ۲۰:۲۳
یادم بود.. اما موقع رونمایی خوب نبودن موتعسفانه و نمیشد با افتخار نشونشون داد:( 
مریض شدن و مدام برگهاشون میریزه! اینه که بیخیال شدم... 

پاسخ :

حالا اشکال نداره، بدون افتخار نشون بدین.
دایی حیدر
۳۰ تیر ۹۷ , ۲۰:۳۳
اردشیر، البته در روزهای اوجش ( یعنی تو همون دخمه تاریک خودم تحت سرپرستی خودم بود الان احتمالا درختی تنومند بود!)
اینم کبی جان بیچاره  که افسردگی مزمن گرفته و از روزهای اوجش کلی فاصله گرفته..



پاسخ :

وای، اولی رو که دیدم، فک کردم اون گیاه پژمرده در پشت صحنه کبی باشه :((
برخلاف تصورم اردشیر خیلی قشنگ‌تر بوده، رنگش تازه‌تر بوده :)

ولی چه گیاه عجیبیه، درااااز بعد یه دفعه برگ!

+ دیگه هرچیزی یه فراز و فرودی داره دیگه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan