داشتیم میرفتیم مثلا چالیدره که تلهکابین و قایق موتوری سوار شیم! تو ترافیک یه خانم با پژوی سبز افتاده بود جلومون. راه که باز شد این خانم به جای جلو، هی اومد عقب، هی اومد عقب، هی اومد عقب، هی خاموش کرد، روشن کرد، آقای هم دو سه بار بوووق زدن و بعد که دیدن مشکل از ماشینه دیگه بوق نزدن. ما لاین رو عوض کردیم و رفتیم کنارش، و دیدیم که ماشین جلوتر از اون پژو هم یه پژوی دیگه است که ترمزش تقریبا بریده و به جلو و عقب میخوره! و ماشین عقبتر هم یه پیکانه که وسط ترافیک پیاده شده، کاپوت رو زده بالا!!! و ما خندیدیم و گفتیم "اون لاین، لاین ماشینخرابههاست! قاه قاه قاه!" حالا خدا هم نشسته بود این جمله و این قاه قاه ما رو بشنوه! یهکم جلوتر وسط ترافیک ماشین خاموش کرد، روشن، خاموش، روشن، خاموش، روشن، خاموش و اینقدر این پروسه تکرار شد که فهمیدیم نخیر! روشن بشو نیست. داداشم و من و هدهد پیاده شدیم و ماشین رو به سمت خاکی هدایت کردیم. سه تا لاین تا خاکی فاصله بود! خودمون اینقد به خودمون خندیدیم که حواسمون نبود به خندههای بقیه نگاه کنیم، ولی یحتمل اونها هم به دو تا دختر چادری که ماشین هل میدادن به مقدار لازم خندیدن!
جلوی یه نمایشگاه پرده و مبل نگه داشتیم که این عکس رو زده اون بالاش!
جالبه، ماشینمون ظاهرا خیلی به این حیوون شبیهه و اونی هم که رو صندلی نشسته داداشمه که ده متر آخر از فرط خستگی نشست رو زمین! آخه طفلک نفر آخر خانواده است که به اون ویروس مذکور مبتلا میشه و الان داره دورهی نقاهتش رو میگذرونه.
- تاریخ : جمعه ۱۵ تیر ۹۷
- ساعت : ۱۲ : ۵۹
- نظرات [ ۴ ]