امروز آخر آخر وقت رسید. تو سونوگرافی، اِیاِفایندکسش 52 میل بود، دکتر گفت اگه به زیر 50 برسه باید بچه رو برداریم و چون سی و شش هفتهای میره NICU. شرشر اشک میریخت! فک میکنم یکی از چیزایی که تو این دوره زمونه جای نگرانی نداره این باشه که بچه سی و شش هفته دنیا بیاد! سی و هفت بچه کامله.
بعدا باخودم گفتم وقتی واسه این گریه میکنه، اگه حرفی که دکتر به من زد رو به اون میزد پس چیکار میکرد؟ من که هرهر خندیدم! شوکه، هیجانزده، متعجب، غافلگیر یا هر چیز دیگهای نشدم. انگار بهم گفتن هفتهی بعد تعطیلات رو هم باید بری سرکار. نه، این نه، یعنی حتی همینقدر هم ناراحت نشدم.
ولی خب این باعث نمیشه به این فکر نکنم که جواب آزمایش مجدد چه خواهد شد! آیا روند زندگی من بالکل تغییر خواهد کرد؟ اگه بگن آره آیندهت عوض شده، برام یه چیز صددرصد پذیرفته شده است. مثل اینکه بگن سرطان گرفتی. فک نکنم ناراحت بشم. بالاخره هرکی یهجور زندگی میکنه، اونم یه مدل زندگیه دیگه. اما تا وقتی نگفتن یهجوری معلقم.
+ قراره یه آزمایشگاه معتبر تکرار کنم، خودم که فک میکنم نتیجه خیلی تغییر خواهد کرد و از این ریسک بیرون خواهم آمد. یعنی فعلا فقط یک احتماله :)
+ شما نمیدونید اونی که بهتون میگه "گریه نکن، چیزی نشده که" خودش تو چه موقعیتیه، پس بهش نگین "نفست از جای گرم بلند میشه" یا "دلت خوشه" یا "جای من که نیستی بفهمی" یا... اوکی؟ :)
+ عنوان رو هم حافظ گفته بذار، من بیتقصیرم :) خواستم مثلا یه شعری چیزی بنویسم هر دو دفعه همین اومد.
- تاریخ : دوشنبه ۱۱ تیر ۹۷
- ساعت : ۱۶ : ۰۷
- نظرات [ ۱۲ ]