اگه احیانا امروز بعد اذان، یه دختری رو دیدین که جلوی درب سالن مولوی نمایشگاه، همون سالنی که سر درش تابلوی بزررررگ حمایت از کالای ایرانی نصبه، روی گاری دستیهای پارک شده کنار پله نشسته و بخاطر عدم تشخیص اینکه بیشتر گرسنهاس یا تشنه، داره فلافل رو با چای! میخوره، شک نکنین که تسنیم رو دیدین :)
الان هم چون حوصله نداره به حرفهای بیتأثیر فروشندهی پر حرف قالی گوش بده، اومده بیرون کنار یکی از درب های خروجی سالن فردوسی کنار فلاسک چایش نشسته و منتظره مامان و آقای و هدهد بیان بیرون.
ضمنا مغموم و گرفته است. چون بعد از مذاکراتِ خیلی خیلی فشرده با آقای برای خرید اجاق گاز، و حتی پیشنهادِ دادنِ یه دونه نیم سکه به عنوان کمک هزینهی خرید، چند ثانیه قبل از اینکه آقای کارت رو دربیارن رفت و در گوش آقای گفت که "دوست ندارم اجبار کنم، اگه ندارین نخرین" و ناگهان آقای مثل فنر از جا پریدن و از غرفه اومدن بیرون =) من که میدونم دارن، براشون اولویت نداره =(
- تاریخ : جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷
- ساعت : ۲۲ : ۰۵
- نظرات [ ۱۲ ]