و خداوند "راننده تاکسی" را خلق کرد تا "ساد تِر شود"*
گفتم "هیچی دلم نمیکشه" آقای گفتن "پس پیاز بخور" هدهد گفت "نان و پیاز" گفتم "لابد نان و پیاز/قَد قاش واز"**
یه جوکی هم هست که دیگه خز شده "از ای در درآمد/دزو در درآمد"*** از این مدل البته زیاده، این فک کنم قدیمیترین ورژنشه!
اینم امروز استفاده شد "سَیید (سعید رو بجای "ع"ش، "ی" تلفظ کنید) مردم (سیید مردم سرهم خونده میشه) اَبَلَگه (abalaga)"****
من اعتراض دارم، یعنی به اینکه از هر دو وبلاگ، یکیش پزشک یا دانشجوی پزشکیه هم اعتراض نداشته باشم، به اینکه از هر ده وبلاگِ قدَر قُدرت نه تاش آقاست باید اعتراض کنم :/ اصلا این چه مدل تقسیم کردن هوش و استعداده؟ پزشکی رو نمیگم ها! اونم یه شغله فقط. قلم رو میگم، قلم! تا آخر عمرمم حسرتشو بخورم کمه. با قلم (و در محاوره "زبون") میشه قناری رو رنگ کرد، جای پاندا فروخت! حالا من که نمیخوام از این کارا بکنم، دختر خوبیام، ولی حسودی میکنم کسی سهل ممتنع بنویسه :| خب ننویس برادر من، ننویس پدرجان، ننویس حاجی! میام وبلاگت کامنت بودار میذارم، بعد میرم گزارش کذب میدم بیان فیلترت کنن ها! لااقل شما خواهران گرام خوش بنویسید یه کم! البته به شماهام حسودی میکنم ها، منتها گزارش نمیدم :دی البته یه لحظه دست نگه دارین، قبل از اینکه شروع کنین اینم بگم که ادبی نوشتن منظورم نیست که اگه اون باشه منم یه زمانی دستم به قلم بود، خودم خشکوندمش! منظورم همون سهل ممتنع میباشد :) حالا بنویس دخترم :) [به مناسبت اینکه امشب یه وبلاگ خوشحرف پیدا کردم :) مستقیم نگفته کیه، ولی تجربه ثابت کرده این قلم گیرا مال یه جنابه نه سرکار و از این برداشت تجربی خودم هم تعجب کردم، هم دلگیر شدم :( ]
اینکه من و نون امروز تا مرز مرگ به علت سقوط از کوه یا غرقشدگی و ایضا سکته پیش رفتیم هم که گفتن نداره، داره؟ اگه داره که بگم دو نفری تنها بودیم و سه تا "مممرررددد" ما رو تو بدترین موقعیت ول کردن و فقط گفتن "خطرناکه نیاین" و خودشون رفتن جلو و ما در اوج حماقت به راهمون ادامه دادیم و ایستگاه "غلط کردم" و "شکر اضافی خوردم" و "ضبط ویدئوی وصیتنامه" رو رد کردیم و در نهایت با اطمینان صددرصدی به سقوط، از صخرهای که کمکم داشت با زمین زاویهی قائمه میساخت (کمی اغراق) رفتیم بالا و خدا نجاتمون داد و بعدش هر چند ثانیه میگفتیم "خدایا شکرت" و فیلم خداحافظیمونو نگاه میکردیم و میخندیدیم! خدایا شکرت که ما را احمق و مردانمان را احمقتر آفریدی (پس یعنی تقصیر خداست؟ الحمدلله! مقصر هم مشخص شد) اینکه دو تا از این "ممرردد"ها میانگین 5 سال از من کوچیکتر بودن، هیچ از گناهشون کم نمیکنه، وساطت هم قبول نمیکنم! بخشش لازم نیست اعدامشان کنید!
"*": نوشتن این ستارهجات هیچ مناسبت یا دلیل خاصی ندارد، صرفا قبل نوشتن پست اومد به ذهنم.
* ساعت بگذرد. (سرمان گرم شود)
** یک ضربالمثل است که احتمالا شنیدهاید. قَد: با. قاش: ابرو. واز: باز. قَد قاش واز: با روی گشاده و دل خوشِ سیری هفتاد میلیون! (پوند)
*** از ای در درآمد/ دزو در درآمد. اینم که توضیح نمیخواد، یه جوک معمول و مشهوره.
**** سادات هموجور که سیادت از سر و کلهی مبارکشون فوران میکنه، اَبَلگی هم جزء ناگسستنی وجودشونه! اَبَلگ: عجول/دستپاچه. این هم اگرچه ضربالمثله و من خیلی مصداق براش دارم (و خودم بارزترینشم) عمومیت نداره و من همینجا از سادات محترم عذر میخوام و دستشونو میبوسم، دستمال همراهشون باشه که من رومو کردم اونور پاک کنن! به علت زیر: (این مدلِ ماچ یکی از دوستان هست که هردفعه میبینمش سلولهام دچار دگردیسی میشن، گذاشتم شمام فیض ببرین و حتی در مواقع لزوم در دید و بازدیدهاتون استفاده کنین!)
+ الحمدلله که دوباره سرم رو بالش خودمه :)
- تاریخ : شنبه ۴ فروردين ۹۷
- ساعت : ۰۱ : ۵۲
- نظرات [ ۶ ]