دایی فیلم عروسیشونو نشون مامان میدادن.
مامان: "کاش من تو عروسیت میبودم"
من: "دایی یه بار دیگه عروسی بگیرین، این بار تو ایران"
دایی: "اگه عروسی بگیرم باید بیاین ناج کنین هااا!"
من: "باشه! شما بگیرین، ناج هم میکنیم :)"
مهندس: "ناج چیه؟"
من: "ناج یعنی دانس، یعنی بازی، یعنی رقص!"
+ حدودا یک سالی میشه ازدواج کردن. دایی چهار پنج سال از من بزرگتره، زندایی چهار پنج سال از من کوچیکتره! و الان پاکستان زندگی میکنه. انشاءالله تا چند وقت دیگه میره پیش دایی :)
+ دایی الان به چهار زبان میتونه صحبت کنه، من چی؟ :( کاش عربی میدونستم حداقل.
+ نمیدونم ناج به چه زبانیه، فک کنم اردو باشه.
- تاریخ : جمعه ۳ فروردين ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۴۲
- نظرات [ ۷ ]