دو سه روزی هست که آق دوماد کوچیکه تشریفشونو آوردن! کارش شهر دیگهایه، نوروز هم اینجا نیست، یه هفتهای اومده و برمیگرده. اونوقت امروز به جای اینکه برن بیرون بگردن، هدهد گفت بریم بالا فرش بشوریم :| اینقد این بشر همسردوسته :) البته اگه من بودم امروز بجای یکی، دو تا میشستیم :) چه معنی داره اون بره بعد ما دستتنها بشوریم؟ باید از همین حالا با مفهوم عمیق خونهتکونی آشنا بشه. من که پایین بودم و سوتزنان ناهار میپختم! هدهد هم فک نکنم خودش دستی زده باشه، آقای و داداش و آق دوماد شستن. عصر هم اون یکی بشر همسردوست اومده بود، گفت "چرا نگفتین شوهر منم بیاد اون یکیو بشوره؟؟؟" :))) هالمون سه تا فرش میخوره، سومی معلوم نیست سهم کیه😅
فقط یه مشکلی که هست اینه که آقدوماد کوچیکه جان، تو خانوادهای بزرگ شده که مردا به پشتی لم میدن و خانوما واسشون چایی و غذا و فلان و بهمان میارن. امروز که نهار رو کشیدم و ظرفا و سفره و همه چیزو رو اوپن گذاشتم منتظر بودم بیاد سفره رو پهن کنه و تو چیدن سفره کمک کنه، کاری که همیشه داداشها و آقدوماد بزرگه میکنن. صبر من و هدهد تموم شد و ایشون نیومد! هدهد سفره رو انداخت، دیدیم از جاش بلند شد. خوشحال شدیم که بالاخره فهمید به رسم ادب باید بیاد کمک کنه. اومد اینورتر تلپی نشست کنار سفره :|||
تازه! به کیکبستنیای که هدهد از اووون روز براش نگه داشته بود هم یه نوک زد و گذاشت کنار! به دستپخت منم هی نمک میپاشید :| پیف پیف! بدسلیقهی مستعد فشارخون!
امشب برای خودم تخته وایتبرد خریدم ^_^ اینم اولین تابلومه، قصد فروش هم ندارم :دی
+ خوب بابا کمتر بخندین! فهمیدم شما خطاطین! (بخصوص تو برگ سبز!) باور کنین تو عکس بد افتاده، من خوب نوشته بودم :/
- تاریخ : جمعه ۱۸ اسفند ۹۶
- ساعت : ۲۱ : ۴۲
- نظرات [ ۱۳ ]