مونولوگ

‌‌

زمستانی که انگار دارد می‌آید

انگار که هر دونه‌اش یه بغل شادی از آسمون با خودش به قلبم نازل می‌کنه!

بیست دقیقه قبل که از خونه اومدم بیرون هیچی نبود، بعد ناواضح، یه چیزایی شبیه گرد و خاک رو دیدم که دارن تو هوا به هر سمتی حرکت می‌کنن، بعد کم‌کم بیشتر شدن، بعد صدای یه مکانیک رو شنیدم که می‌گفت "عه نگاه کن داره برف میاد!" و دوستش که سرش زیر ماشین بود بی اعتنا گفت "راس میگی؟" و من مطمئن شدم توهم نزدم :)

الان هم در حالی که توی BRT نشستم، بولوار رو نگاه می‌کنم که سفید شده! واقعا سفید شده! سفید! سفید! سفید!

خدایا شکرت :)))


+ سفید هم برود بنشیند کنار زرد و قرمز :)

Designed By Erfan Powered by Bayan