مونولوگ

‌‌

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست...

چه جوی! اسمشو میشه گذاشت تجربه. آخرش یه دختربچه رفت بلندگو رو گرفت شروع کرد به خوندن، سلام و دعا و اینا. منم چمدونستم رسمشونه، فک کردم واسه خودش داره میخونه، مثل خیلی از بچه‌ها که از بلندگو خوششون میاد؛ بنا کردم در عرض و طول قدم زدن. سرمم پایین بود، با خودم آمین می‌گفتم. یک عالمه خوند، منم همونطور بی‌حواس و سر به زیر یک عالمه قدم زدم و یک عالمه آمین گفتم. یه دفعه سرمو آوردم بالا دیدم ملت همه رو به قبله ایستاده، دست به دعا بلند کرده‌اند منم کنارشون هی رژه رفته‌ام! تصور کنین فضا رو :)))
از اون جلسه چی یاد گرفتم؟ اینکه آدم نباید زیر دوش آب، یا وقتی هنوز موهاش خیسه شونه بزنه موهاشو! چون کچل میشه :)

باید یه جلسه‌ی توجیهی واسه خادمای حرم بذارم، آینه‌مو کامل معرفی کنم بهشون. تا درش نیارن کامل باز نکنن بازرسی‌شون مقبول درگاه احدیت واقع نمیشه انگار! همیشه هم اول می‌پرسن این چیه؟ میگم آینه. ولی حتما باید بازش کنن ببینن.
سلام آخر رو که دادم، سرم رو که آوردم پایین دیدم انگشت شست جوراب چپم سوراخ شده و منم با همون جوراب سوراخ تو حرم چرخیدم! تو خونه احتمالشم نمیدادم امروز، فردا، حتی تا یک هفته‌ی آینده سوراخ بشه!
چقد می‌خواستم امشب برای دعای کمیل حرم باشم.

Designed By Erfan Powered by Bayan