دیروز خانم ص گفت کلینیکشون بازرس اومده. امشب همهش خواب بازرس میدیدم. خواب دیدم تو کلینیک سرمو گذاشتم رو میز و خوابم برده. ناگهان تو خواب بیدار شدم و دیدم همه در تب و تابن، فهمیدم بازرس اومده. دید من بیدار شدم، اومد اتاق من! (انقد باشعور بودن همهشون که منو از خواب بیدار نکردن😅) قیافهی بازرس شبیه ترامپ بود، البته شبیه تصورات من از "اُوه" (شخصیت اول کتاب مردی به نام اُوه) هم بود. یه دفترچه و قلم هم دستش بود که چیزمیز توش یادداشت میکرد. در مورد آزمایش ادرار و اسید و قلیا و خون و فلوروکوینولونها!! ازم سؤال پرسید :) انگار مدرسه است! منم همینجور هاج و واج نگاش کردم و گفتم "نمیدونم". بعد گفت "نمیدونی؟ تو کلینیک هم که می خوابی!!!" میخواستم بگم "باور کنین، سوگند به خدایان مصر و بابل و هندوستان، دفعهی اوله خوابم برده!" ولی گفتم بگم که چی؟ مثلا میگه چون دفعهی اولته نادیده میگیرم؟ بازم هموجور هاج و واج نگاه کردم فقط!
تنها نکتهی مثبت خواب این بود که خوشحال شدم بازرس اومد و رفت، که بتونم سهشنبهی بعد رو مرخصی بگیرم برم علوسی *_*
- تاریخ : پنجشنبه ۲۸ دی ۹۶
- ساعت : ۱۰ : ۴۵