مونولوگ

‌‌

کمی تا قسمتی غرغر‌های خاله‌زنکی :)

مجلس دیروز از بد هم بدتر بود. از افتضاح هم افتضاح‌تر. متأسفانه مجلس فقط و فقط بخاطر من مولودی شد، چون همون روز اول گفته بودم نمیام. بقیه مشکل اساسی نداشتن با این موضوع. گرچه من نه بحث نکردم، نه خواستم نظر کسی رو عوض کنم، اما ناراحتیم از چهره‌م کاملا مشخص بود. خانواده هم چون میدونستن نمیامِ من نمیامه، یک الم شنگه بزررررگ راه افتاد. بعضیا می‌گفتن "نمیشه نیاد" و در حالی که قبلش رو مجلس آهنگین! توافق کرده بودن، زنگ زدن طرف داماد و حرف زدن که مولودی بگیرین و اینا. بعضیام نیومدن منو پذیرفتن و فقط ناراحتی خودشونو از این تصمیم بروز دادن. بعد بعضیا از این گروه اخیر بعد از اینکه بعضیا از گروه اول زنگ زدن طرف داماد، بخاطر اینکه حرفشون دو تا شده بود گفتن "به جهنم که نمیاد اصلا. هر قبرستونی میخواد بره بره" :) فرداش از سر کار اومدم میگن مجلس مولودی شد :||| این مراحل، از توافق بر سر آهنگ تا توافق بر سر مولودی بدون هماهنگی با بنده انجام شد کلا :| یعنی بخاطر کسی کاری انجام میدن ولی نظرشو نمی‌پرسن :| اگه می‌پرسیدن می‌گفتم بهشون که بخاطر من اصلا لازم نیست مجلستونو عوض کنین، یا فرداش می‌گفتم که میام مجلس رو.

حالا بگم چرا افتضاح بود. مداحِ نا مداحِ کاسب‌کار به همراه سه عدد دف‌نواز هرچیو خواست به اسم مولودی خوند. طرف داماد هم زحمت کشید از اول تا آخر وسط بود! فک کنین با داریه!! طرف ما هم چند نفر چند دقیقه این زحمتو متقبل شدن. در واقع خودمونو مضحکه کرده بودیم. شیطونه می‌گفت برم همون وسط تمام بساطشونو به هم بریزم بگم شما که دل و دستتون یکی نیست غلط می‌کنین اسم امام زمان رو می‌برین. به حدی مسخره بود که داشتم منفجر می‌شدم. اما نشدم و الان صحیح و سلامت برای شما سخنرانی می‌کنم :) تو مجلس هم جوری حضور داشتم که تعداد خیلی کمی منو زیارت کردن و تازه بعضیاشونم نشناختنم.
نمی‌دونم چرا من تو عروسی زشت‌تر میشم :| تو عروسی خواهر و برادرام هیچ‌کس بهم نگفته خوشگل شدم! اینم شانس ماس :)
دیگه اینکه تو مجلس با خاله‌م بحثم شد. چون خاله گوشیشو داد دست خواهرم که فیلم بگیره. منم همونجا جلوی خاله گفتم نگیری هااا! با تحکم! در حالی که خواهرم از من پنج سال بزرگتره. اصلا مسئله‌ی ساده‌ای نیست، می‌دونم اونجور مواظبتی که ما از عکس و فیلم‌هامون می‌کنیم خاله اینا نمیکنن. با اون قطعیتی که من حرف زدم خواهرم فیلم نگرفت دیگه :دی ولی خاله خییییلی ناراحت شد. قهر خیلی شدید! این قهر در حالی بود که امروز صبح پرواز داشتن و می‌رفتن. معلوم هم نیست چند سال دیگه بتونم ببینمشون، ده سال، بیست سال، تا آخر عمر! با اینکه حق با من بود ولی کلللی عذرخواهی کردم و حتی گفتم "من غلط کردم، ... خوردم خاله جون"!!! بازم نشد. دیگه شب بعد از آشپزی و بشور بپز و اینا عسل و خاله رو برداشتم رفتیم بیرون. چند تا چیز برای خاله خریدم و بعدش هم رفتیم تو هوای یخخخخ شیرموزبستنی خوردیم :) یکم خاله عوض شد :) امروز صبح هم رفتن، ان‌شاءالله سلامت برسن.
ها راستی یه چیز دیگه! خواهر داماد تا چند روز قبل خیلی خوش‌برخورد بود. دیروز کلا از این رو به اون رو شده بود. نه سلامی نه علیکی. با اون کارایی که اونا تو مجلس کردن منم اصصصلا دیگه محلشون نذاشتم. قبلا هم گفتم اصلا و ابدا نمی‌تونم قایم کنم که از کسی ناراحتم، از چهره‌م و رفتارم کاملا هویداست. شب که از تالار برگشتیم خونه، ما دخترا با عروس رفته بودیم تو اتاق داشتیم حرف می‌زدیم. اومد گفت "دختر خانوما برین بیرون که داماد بیاد پیش عروسش بشینه" گفتم "من خسته‌م نمی‌تونم برم بیرون" هرررچی گفت با کمال خونسردی گفتم من نمی‌تونم برم بیرون. آخر گفت "پس ما عروسمونو می‌بریم پیش آقاشون!" خلاصه هرچی که بی‌کینه‌ام، همونقدر تو جواب دادن رک و قاطع‌ام. درسته رفتارشو یادم میره و بعدا تلافی نمی‌کنم ولی همون لحظه جوابشو میدم. البته بازم با مقدار زیادی ملاحظه. جواب نغز و دندون‌شکن هم بلد نیستم، ولی حرفمو میزنم.

الان هم به سلامتی با آق داماد قدیمی و خانواده، آق داماد جدید و خانواده، آق داداش متأهل و خانواده و آق داداش‌های مجرد داریم میریم گردش. مامان و آقای رو هم نیاوردیم :) البته خودشون افتخار نمیدن ;)

چون حالم خوشه بیاین تیتراژ فیلمی که ندیدم رو گوش بدیم، لیسانسه‌ها :)

+ جهان به اعتبار خنده‌ی تو زیباست :)
  • نظرات [ ۱۱ ]
** دلژین **
۲۴ آذر ۹۶ , ۱۳:۵۵
عجب :))
+مامانم عاشق این آهنگه :) 

پاسخ :

بعله اینطوریاس :)
+ مامانت جزء خوش سلیقه‌هاستن :)
serek یزدان
۲۴ آذر ۹۶ , ۱۶:۰۶
عروسی خواهری بزرگه عییییین همین اتفاق برای ما افتاد با این تفاوت که خواهری و داماد هم مثل من فکر می کردن ولی خانواده ها اصرار داشتن عروسی آهنگ دار بگیرن عاخرشم مولودی خوان آوردن اما مولودی خوان نگو هایده و مهستی بگو -__-  با دف سوسن خانم می خوند©__©
خلاصه خواهری انقدر حرص خورد فشارش افتاد بنده خدا…
لیسانسه ها خعلی خووووبه...البته سری اولشو بیشتر دوس داشتم :)

پاسخ :

بسیار بد عست احساس عادم در چنین مجلسی! :/

من یک قسمت از سری اول رو دیدم :)
تکراری Tekrari
۲۴ آذر ۹۶ , ۱۶:۳۳
خداروشکر باز تحویل میگیرنتون
من که بگم نمیام، با شلنگ و دمپایی میفتن دنبالم که بیجا کردی نمیای، مگه دست خودته :|
کلا جزو آزار دهنده ترین اتفاقات شیرینه عروسی خواهر و برادر.

پاسخ :

ما از دوره‌ی شلنگ و دمپایی گذر کردیم :دی
تازه تصمیم نهایی این شد که "به درک که نمیاد!" :)) طرف داماد دقیقه نود مولودی رو قبول کرد!

چه تعبیر درستی! آزاردهنده‌ترین اتفاقات شیرین. کاملا قبول دارم :)
س _ پور اسد
۲۴ آذر ۹۶ , ۲۲:۵۳
از همان پشت پرده
1- یاالله ...بازم مجلس زنانه است :))
2- عجب هدهد پر حاشیه ایی :) 
3- ما زیربار زور نمی ریم ؛ مگر زورش ؛ پرزور باشه :)
عاقبت بخیر بشن ان شاءالله

پاسخ :

1. بفرمایید مجلس تموم شده :)
2. عجب واقعا!
3. 😅! مگر زورش پر زور باشه! :)
ممنون :) ان‌شاءالله
جنابــــــــ دچار
۲۵ آذر ۹۶ , ۱۰:۰۲
@پوراسد

آقا این 3 شما ضربالمثله؟ یا قضیه داره؟

پاسخ :

جمله‌ش خیلی آشناست🤔
serek یزدان
۲۵ آذر ۹۶ , ۱۱:۳۸
واقعا بد عست..
من همشو دیدم :)

پاسخ :

هعی :)
ام شهرآشوب
۲۵ آذر ۹۶ , ۱۱:۴۶
من نمیدونم این مولودی خونها چطور میتونن اسم ائمه رو دست آویز پول در آوردن خودشون کنن؟؟! 

واقعا امام زمان خنده اش نمیگیره ما اسمش رو با دف و رقص و آواز بخونیم؟

به کجا داریم میریمممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ :

من که فعلا جایی نمیرم، دارم نتیجه‌ی بمبی که وسط خونه خورده رو جمع می‌کنم ;)

من دیگه به هیچ مداحی به چشم مداح نگاه نمی‌کنم، به کاری که می‌کنن به عنوان شغلشون می‌همی‌بنگرم :)
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۵ آذر ۹۶ , ۱۱:۵۱
ان شاالله که خوشبخت بشن!
ولی عجب خواهرزنی هستی ها:-)

پاسخ :

مرسی ^_^
اتفاقا از خداشونم باشه خواهرزن منطقی و خووووبی مثل من داشته باشن :) جدا خیلی جاها طرفداری خانواده‌ی داماد رو می‌کنم :)
س _ پور اسد
۲۵ آذر ۹۶ , ۲۲:۲۵
@دچار
قضیه داره ... مطایبه هست ... اصرار نکنید چون از تعریفش معذورم :)

پاسخ :

اینجوری که بدتر کنجکاو شدم! :)
نمیشه خصوصی تو وب من و جناب دچار تعریف کنین؟
س _ پور اسد
۲۵ آذر ۹۶ , ۲۳:۰۷
سلام ... متاسفانه این جمله هم مثل خیلی نسبتهای ناروا به بعضی اقوام و نژادها منتسب گردیده و یک لطیفه سالم را که موجب ادخال السرور می توانست باشد را تبدیل به محل مناقشه می کند .... بیش از این کنجکاوی نکنید ... 
("-*)

پاسخ :

نه دیگه! نشد. باید درست حسابی برم ببینم قضیه چیه!
سه ‌شنبه
۲۸ آذر ۹۶ , ۱۲:۴۵
مبتلا به، دقیقا هم وصلت ارباب همیجوری بود... هر کی یه گوشی دستش بود فیلم میگرفت...بعد از مراسم کلی تلاش کردیم و قسم و قرآن دادیم تا فیلمها رو جمع آوری کردیم...ارباب با همون تحکم حتی نذاشت یه دونه از عکساشون دست منی که نزدیک ترین آدم زندگیش باشم ،باشه ... درست ترین کار دنیا رو کردید، والله که باید همیشه با افتخار ازش یاد کنید! لو‌ کره الکافرون... دلخوریها فراموش میشن

پاسخ :

اتفاقا لحظاتی هست که حتی میگم، تو رو سه‌ننه؟ (اگه درست نوسته باشم!) تو سر پیازی؟ ته پیازی؟ چیکار داری کی از کی فیلم می‌گیره!
خدا کنه فراموش بشه. تا امروز که مامان با من سرسنگین‌اند.
البته در مثل مناقشه نیست، ولی انصافا کافرون؟؟؟
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan