یه طومار نوشتم و پاک کردم. اول قرار بود موضوع طومار این باشه که امروز چقد خوش گذشته. بعد که رسیدیم خونه و داداشم رفت خونهش و تو راه تصادف کرد موضوعش عوض شد، و البته بعد از تسلط به اعصاب اون هم پاک شد! تصادف جدی نبود الحمدلله، ولی روند بعد تصادف و جابجا شدن شاکی و متشاکی و اعصابخوردیا کاملا طبق روال پیش رفت.
فعلا همه شاکرن که اتفاقی نیفتاده و جسمی و مالی ضربهی مهمی نخوردیم و معتقدن چشم مردم باعث این اتفاقای پشت سر هم میشه و باید بعد از بنایی نذر میکردیم و نکردیم. میخواستم بگم تو نقطهای که پایینتر از اون تو شهر نیست دارین زندگی میکنین، اونوقت چشمتونم میزنن؟ خوشبحالمون واقعا :)
واقعا خوشحالم که اتفاق جدیای نیفتاد. وقتی زنداداش دستشو رو زنگ آیفون نگه داشته بود و ول نمیکرد، و بعدش که گفت علی تصادف کرده قلبم داشت میومد تو دهنم. الحمدلله، الحمدلله، الحمدلله.
+ الحمدلله هم برای امروز، هم برای امشب.
+ شاید فردا نوشتم امروز چقد خوش گذشته :)
- تاریخ : جمعه ۱۰ آذر ۹۶
- ساعت : ۲۲ : ۲۴