مونولوگ

‌‌

وُلِدْنا عَلی حُبِّ حَیْدَر...

از صبح می‌خواستیم بریم بیرون، ولی رفتیم خانوادگی یکم تمیزکاری کردیم تو این بنایی. بالاخره عصر ساعت چهار راه افتادیم رفتیم سمت جاده تبادکان. به سه‌راهی که رسیدیم آقای رفتن سمت قله شَرشَر! همونجایی که اسمش که میاد همه میگن "همونجا که آرتمیس پرواز کرد؟" چارپنج سال قبل بود که تو همین قله شرشر تو یه فضای بیابونی جلوی امامزاده، منی که هیچی بلد نبودم، تنها نشستم پشت فرمون؛ فوقع ما وقع! یادمه بجای ترمز پامو رو پدال گاز فشاااار دادم و هرچی هم بیشتر ترمز می‌گرفتم نامرد سرعتش بیشتر میشد! تنها چیزهایی که خوب یادمه اینه که تو مسیر از روی یه کانال  با عمق حدودا نیم‌متری رد شدم و رو به آسمون پرواز کردم، سرم محکممم خورد به سقف ماشین، وقتی دیگه از ترمز گرفتن ناامید شده بودم، سوییچ رو چرخوندم و ماشین رو خاموش کردم، دنبال پسربچه‌ای گشتم که قبل از حرکت، با فاصله اما دقیقا تو مسیر حرکت ماشین، بازی می‌کرد. و چیزهایی که بقیه یادشونه اینه که اون پسربچه واقعا جلوی ماشین بود، من واقعا پرواز کردم، خودشون یا ابالفضل گویان رو زمین نشستن و بعد از توقف به سمت من دویدن و فک کنم داداشم اومد ماشین رو از یه پوزیشن ناجور آورد بیرون! :) حالا امکان نداره هر چند وقت یک بار به ماجرای پرواز من اشاره نکنن! خاطرنشان کنم من هنوز هم رانندگی بلد نیستم :)
خلاصه که روز آخر رو هم اینطوری با تجدید خاطره گذروندیم.

+ اسم‌ها رو تا جایی که یادم بوده نوشتم که ان‌شاءالله به نیابتتون نماز بخونم. شما هم اینجا منو از دعای خیرتون فراموش نکنین لطفا!
+ بالاخره وصیت‌نامه نوشتم *_* اونقدری که فکر می‌کردم سخت نبود، ولی مثل خل‌ها همراه با نوشتن برای مرگ خودم و دلتنگی عزیزانم اشک ریختم😂 دعا کنین شفا بگیرم برگردم :)
+ سر دوراهی موندم پالتو ببرم یا نبرم! نمی‌خوام مثل پارسال بارم سنگین باشه، ولی ظاهرا قراره چند روزی هوا سرد بشه.
+ از دست من با این حواس‌پرتی‌هام! می‌خواستم "کنار قدم‌های جابر" رو بذارم، ولی امشب که گوشیم رو تو لپ‌تاب خالی کردم یادم رفته اونو بذارم تو گوشی بمونه! شما از طرف من دانلود کنین، گوشش بدین :)
+ حلال کنین، جدی میگم. ممکنه کسی رو با حرفام یا بحثام رنجونده باشم. یه حس مبهمی میگه برنمی‌گردم. البته احساسات شفافم رو هم جدی نگیرین، چه برسه مبهم، ولی لطفا از سر تقصیرات من بگذرین :) ممنون :) برامم دعا و طلب خیر کنین :) بازم ممنون :)
  • نظرات [ ۳ ]
** دلژین **
۱۳ آبان ۹۶ , ۰۷:۱۲
کجا داری میری آرتمیس ؟ 

پاسخ :

ان‌شاءالله زیارت اباعبدالله :)
سه ‌شنبه
۱۳ آبان ۹۶ , ۱۲:۰۵
وااااا ...باورمون شد که no comeback خدایی! 
شهید باکری هم اینقدر testamentش سوزناک نبود..😶
زیارت accept باشه :)

پاسخ :

testament میشه وصیت؟ دیکشنری که میگه عهدنامه!
متشکر :)
س _ پور اسد
۱۳ آبان ۹۶ , ۲۲:۰۴
در پناه خدا ... برو و با حقیقت برگرد ... بصیرت ت روزافزون و عاقبت ت ختم بخیر
وفقکم و ایانا

پاسخ :

ممنون، ان‌شاءالله :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan