مونولوگ

‌‌

خرابکاری & خرابکاری

دیروز صبح، برخلاف عادت معمول بعد نماز نخوابیده بودم. اونقدم گریه کرده بودم که چشمام شده بود قد یکی از زرده‌های تخم‌مرغ دو زرده‌ی پریروز. هفت خوابیدم و مامان از هشت تا هشت و نیم هی می‌گفت پاشو و نمی‌پاشیدم! همین‌جور خواب و بیدار بودم که گوشیم زنگ خورد، مثل فشنگ از جا پریدم! انقد هول بودم نزدیک بود تماس رو رد بدم. یکی از دو دلیل مهم گریه‌هام رفع شد با اون زنگ :)
تو مسیر دفتر تو ون داشتیم با هدهد حرف می‌زدیم که کجا پیاده شیم و اینا، یه خانمی هی می‌خواست راهنمایی کنه میگفت اینجا فلان‌جاست، هنوز به فلان‌جا نرسیدیم و... ما اصلا صورتمون هم طرف اون خانم نبود و ازش هم نپرسیده بودیم. نمی‌دونم چرا همه‌ش بین صحبت ما حرفش رو تکرار می‌کرد. هرچی هم هدهد می‌گفت "آره می‌دونیم، آره بلدیم" باز هم تکرار می‌کرد. بعد از چند بار تکرار من هم گفتم "آره حاج خانوم، می دونیم، بلدیم!"
شب هم که از کلینیک برگشتم دیدم شام نپختن و همبرگر آوردن که تو خونه ساندویچ درست کنیم. من از همبرگر خوشم نمیاد، اگه قرار باشه ساندویچ بخورم فلافل می‌خورم. سر سفره هم همین مطرح شد، بعد زن‌داداش گفت که فلافل آماده‌ی پخت هم میفروشن. پرسیدم فلافلش دایره است یا کره؟ اونم هی می‌گفت یعنی چی؟ منظورت چیه؟! بقیه هم جواب نمیدادن. منم گفتم "اینا رو تو دبیرستان نخوندین آیا؟"
حالا امروز صبح هدهد یه الم‌شنگه راه انداخته که "تو چرا درست حرف نمیزنی؟ اون خانمه بنده خدا رو چرا سنگ رو یخ کردی؟ بنده خدا یکم کم داشت، باید با اون لحن میگفتی بهش؟ دیدی ساکت شد و دیگه حرف نزد؟" منم همینجور هاج و واج نگاش می‌کردم و البته انکار! آخه اصلا فک نمی‌کردم با لحن بدی حرف زده باشم. هنوز از شوک این یکی بیرون نیومده بودم که باز گفت "اونم از دیشب که با ز اونطوری حرف زدی! تا وقت رفتن هیچی نگفت بجز خداحافظ!" دهن من یک متر بیشتر از قبل باز شد و گفتم "باز با اون چیکار کردم خودم نمی‌دونم!" گفت "بهش گفتی مگه تو دبیرستان نرفتی که اینا رو بلد نیستی؟!" هر چی گفتم "بابا من خطابم به جمع بود اولا، بعدشم من گفتم مگه تو دبیرستان اینا رو نخوندین؟" قانع نشد که. حرفش این بود که "این حرف از طرف تو که مثلا دانشگاه رفتی به کسی که نرفته یه جور فخرفروشیه!" داداشم از من کوچیکتره، زنش هم از داداشم کوچیکتره. سوم دبیرستان بود که عقد کردن. خیلی دوست داشت بره دانشگاه، ولی ازدواج و بعد هم بچه آوردن باعث شد نتونه بره. حتی امسال با بچه می‌خواست پیش‌دانشگاهیش رو بره، اما بازم نشد. منم اصلا حواسم نبود که رو این قضیه‌ی درس حساسه و نباید حرفی بزنم که بد برداشت کنه.
حالا موندم چیکار کنم. والله بالله من منظوری نداشتم، ابدا و ابدا و ابدا. گاهی این شرایط پیش میاد، حرف‌ها و کارها و حرکاتم رو جور دیگه‌ای برداشت میکنن و من نمی‌دونم چرا. تو چیزهایی از دستم ناراحت میشن که حتی خودم نمی‌فهمم. فعلا تصمیم گرفتم تا مدتی کم حرف بزنم و حواسمو بیشتر جمع کنم. خدا و بندگانش هم منو ببخشن ان‌شاءالله. هوففففف...
  • نظرات [ ۱۰ ]
** دلژین **
۱۲ آبان ۹۶ , ۱۳:۰۰
منم همینم 
یهو ی چیز میگم کاملا هم بی منظور ، اما طرف بد برداشت میکنه ...
و خب حقم دارن منم جای اونها بودم در شرایطشون شاید همینجوری برداشت میکردم 

پاسخ :

آره متأسفانه منم اعتراف میکنم اگه جای اونها بودم ناراحت میشدم. من که منظورشو نمیخونم، من فقط جمله‌ای که میگه رو میشنوم :(
این یعنی نسنجیده و فکر نکرده حرف میزنم و باز این یعنی فاجعه! 😳
الف سین
۱۲ آبان ۹۶ , ۱۳:۲۸
احتمالا کره باشه خوشمزه تر از دایره س :||

پاسخ :

عه شمام اینجوری فک می‌کنین؟ بعضیا میگن دایره بهتره :|

+ خودم ابراز ندامت کردم دیگه! ولی اینجوری نگاه نکرده بودم که اصلا چرا باید همچین سوالی بپرسم!🤔 بخوام درصد بگیرم حرفای ضروری که در طول روز میزنم رو، این فاجعه عمیق‌تر هم میشه!😔
پـرهـ امـ
۱۲ آبان ۹۶ , ۱۳:۴۱
پیش میاد .. زیاد روش فکر نکنید .. بعدا تو یه موقعیت دیگه به راحتی جبران میشه :) فقط الان هی فکر می کنید بهش اعصابتون میریزه بهم ..

پاسخ :

این مسائل شاید خیلی مهم نباشه، ولی اگه الان به این نقص شخصیتی فک نکنم شاید مسائلی پیش بیاد که جبران براشون بی‌معنی باشه. :)
سه ‌شنبه
۱۲ آبان ۹۶ , ۱۴:۰۰
به هزار و‌چهار دلیل مشکل از اوناست که بد برداشت میکنن!


پاسخ :

هزار و چهار دلیل که هیچ، به چهار هزار و یک دلیل مشکل از اوناست که با من همکلام شدن!
لوسی می
۱۲ آبان ۹۶ , ۱۹:۵۰
والا ما دانشگاهش رو هم رفتیم ارشدمون رو هم داریم میگیریم اما هنوز نمیدونیم فلافل کره و دایره چه فرقی دارن و اصلا یعنی چی؟؟! :|
بعد عوض توضیح دادن تیکه میندازی؟ خودمونیم عجب خواهرشوهری هستیا!
:دی


+منم گاهی این اتفاق برام میفته اما سعی میکنم کمتر حرف بزنم و قبل از حرف زدن یه لحظه از خودم بپرسم "منظورت و قصدِ اصلی دلت از گفتنِ این جمله چیه؟" گاهی بهشون حق میدم دلخور بشن، گاهی هم حق نمیدم. چون وقتهایی که خود اونها هم چیزهایی میگن که به نظر من میشه تیکه معنی بشه اما من برداشت سوء نمیکنم. یعنی کلا جز تیکه و کنایه ی مستقیم و با لحنِ کنایه آلود، سایر جملات رو با برداشت منفی برای خودم ترجمه نمیکنم و انتظار دارم بقیه هم اینطوری باشن که همه راحت باشیم! اما خب شدنی نیست و یک آرزو و انتظار محاله متاسفانه.

پاسخ :

از خداشم باشه همچین خواهرشوهری داره :دی والا! می‌دونی من حتی مطمئن نیستم فلافل کره‌ای وجود داشته باشه، فقط فک کردم شاید وجود داشته باشه😂😂

من از حالا به بعد سععی می‌کنم قبل از حرف زدن فک کنم، ولی قول نمیدم حتما موفق بشم :دی :دی
serek یزدان
۱۲ آبان ۹۶ , ۲۱:۱۹
این برای همه پیش میاد...واقعا خیلی سخته که گاهی خودمونم نمی فهمیم چی شد که بقیه برداشت منظور کردن و ناراحت شدن و اصلا چرا برداشتی می کنن که منظور ما نیست و...
برای خودمم اتفاق افتاده و واقعا اذیتم کرده :|

پاسخ :

زن‌داداشم هیچی! میشه حالا یجوری حلالیت گرفت. اون خانمه هی تو ذهنم رژه میره، دلش شکسته باشه چی؟ :(
تازه اینو فقط فهمیدم، بقیه‌ای که نفهمیدم چی؟ هعی!
س _ پور اسد
۱۲ آبان ۹۶ , ۲۱:۴۷
-کم گوی و گزیده گوی ؛ چون در (گوهر)
- احتمالا کوفته را با فلافل گرد(کره ای) قاطی کردید😂
- تلفن صبح با تصمیم بزرگه ربط داشته ...
الخیروفیه ماوقع
یاحق

پاسخ :

+ چشم!
+ احتمالا :)
+ بلی :)
+ نعم نعم!
+ ✋
هَشْتْ حَرفى
۱۲ آبان ۹۶ , ۲۲:۱۶
به نظر من اصلا ، اصلش همون کره ست.  دایره ایا اصلا ابهت فلافل رو بردن زیر سوال.

پاسخ :

پس هست! گفتم یه جایی دیدم :)
س _ پور اسد
۱۲ آبان ۹۶ , ۲۲:۲۲
وفقکم الله و ایانا لمرضاته ... + ✋

پاسخ :

ممنون :)
serek یزدان
۱۲ آبان ۹۶ , ۲۲:۴۳
می فهمم 
این حلالیته واقعا مغز آدمو له می کنه...
اما خب اگه دسترسی نداری بعش براش صدقه بذار یا به نیتش دو رکعت نماز بخون ...خدا خودش درستش می کنه ، نگران نباش

پاسخ :

باشه عزیزم، ممنون از راهنماییت :)
ان‌شاءالله که راضی بشه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan