مونولوگ

‌‌

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است؟

خواستم یک چیزی بنویسم محض خودت، این همه روز سکوت کردم محض خودم، حالا حرف بزنم محض محض خودت، یک دستم روی گوشی حرکت کند یک دستم روی صورت، بگویم آنقدر دلم گرفته که آمدم سراغت، بگویم این رسمش نبود، من این شکلی نبودم، نخواستم این شکلی باشم، یک بار فقط یادم است که خواستم، آن خیلی قبلاها، شوخی کردم شاید با خودم، شوخی شوخی جدی شد، نمی‌خواهم، حالا نمی‌خواهم، نمی‌شود همه‌چیز آنقدر برود عقب که دوباره این شکلی نباشم؟ یا آنقدر برود جلو که دیگر یادم برود این شکلی بوده‌ام؟ یادم می‌رود؟ باید برود؟ نمی‌رود، پس بیا برگردانم عقب، به دست چپم نگاه کن، بخاطر دست چپم بیا برگردانم عقب، بخاطر اینکه چشمان من حساس‌ترین عضو بدنم هستند، بخاطر راهی که انتخاب کردم، بخاطر اینکه جا نمانم، بخاطر اینکه من نخواسته بودم، هرکار می‌کنم نمی‌شود بگویم تو خواستی، همه‌ی اراده از آن توست، اما من خواستم، بد کردم، تو بد نمی‌کنی، اگر تو خواسته بودی دست چپم روی صورتم حرکت نمی‌کرد، اگر تو خواسته بودی دوباره چشمانم پرآب نمی‌شد، اگر تو خواسته بودی پشیمان نمی‌شدم؛ نمی‌شود گفت پشیمان شده‌ام، اگر برگردم به آن خیلی قبلاها باز هم می‌خواهم، آدم نمی‌شویم که ما، حکایت سر جاهل و سنگ و این حرف‌هاست، نقطه نمی‌گذارم که از دستم در نروی، سررشته از دستم در نرود، نمی‌شود، دیگر با دست چپ نمی‌شود، تنهایی نمی‌تواند این همه بالا و پایین برود، همه چیز درهم پیچیده، دیگر نمی‌دانم چه می‌خواستم، نمی‌دانم چه می‌خواهم، نمی‌دانم چه باید بخواهم، حقیقتا نمی‌دانم چه باید بخواهم، تو برایم بخواه، از اینجا همه چیز دست تو، همان اراده‌ی جزءی که در ادامه‌ی اراده‌ات بود هم نباشد، همان هم با خودت، که سررشته کامل از دستم در رفته، که اگر به من باشد این راه را می‌برم در بیابان به منزل می‌نشانم، که سرم بد هوای بیابان دارد این روزها، این روزها، این روزها، همین روزها؟
  • نظرات [ ۷ ]
جنابــــــــ دچار
۱۱ آبان ۹۶ , ۰۸:۲۵
صبا به لطف بگو
آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان
تو داده ای ما را

پاسخ :

کسی را هنوز یارای این نیست که ما را سر به کوه و بیابان دهد!
serek یزدان
۱۱ آبان ۹۶ , ۱۰:۵۹
همان اراده‌ی جزءی که در ادامه‌ی اراده‌ات بود هم نباشد، همان هم با خودت...
هعی... 
اتفاقا این روزا هر چی بیشتر می سپرم بهش بیشتر از دستم در می ره...

پاسخ :

دوست داره خودت تصمیم بگیری، رشد و سقوط تو همین انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌هاست.
پـرهـ امـ
۱۱ آبان ۹۶ , ۱۱:۱۸
خواستن که گریه ندارد.

پاسخ :

خواستن ندارد، اشتباه خواستن و اجابت شدن ولی دارد.
س _ پور اسد
۱۱ آبان ۹۶ , ۱۳:۱۵
ظاهرا" وضع خوبی نیست ... یا باید دائما" بخواهیم یا باید کلا" رها کنیم ... 
نسخه شخصی:
سالهاست رها کرده ام و چیزی برای خودم نمی خواهم
پ ن : و افوض امری الی الله ان الله بصیر باالعباد .....

پاسخ :

اگه کسی رها کنه که هرچی خدا خواست براش پیش بیاد خیلی راحت‌تره، نگرانی و استرس کمتری هم داره. بشرطی که ظرفیتش رو داشته باشه، هرچی بهش دادن جزع و فزع نکنه :)
ان الله بصیر باالعباد...
serek یزدان
۱۱ آبان ۹۶ , ۱۴:۰۸
شاید جدی نگیری ولی حرفت مثل زلزله هشت ریشتری روی سرم خراب شد... 
چی بهش میگن؟! شاید تلنگر...

پاسخ :

خوشا به دلت که تلنگرپذیره! :)
serek یزدان
۱۱ آبان ۹۶ , ۱۶:۱۱
خوشا به دل تو که می تونه تلنگر بزنه...
میگن حرفی که از دل برنیاد به دل نمیشینه
وقتی به دل نشست بدون از خوب دلی بیرون اومده...
ممنون...

پاسخ :

عزیز دل خواهر، نفس آماده از یه کلمه هم تلنگر میخوره. اون کلمه میتونه هررررچی باشه و میتونه هررررکی گفته باشه! :):):)

serek یزدان
۱۱ آبان ۹۶ , ۱۸:۰۰
فدای خواهر گلم...حالا هیییی تعارف تیکه پاره کنیم با هم :))))

پاسخ :

😂😂😂 آررره!
میخواستم آخر کامنت قبلیم بگم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan