پاییزه و فصل آنفلوآنزا! این روزا کلی مریض رفت و آمد دارن تو درمانگاه. انواع و اقسام. بچهها که جدیدا پدر آدم رو درمیارن تا یه آمپول بخورن. امروز یه پسر بچهای اومده با باباش از بس جیغ زد گوشم کر شد! دو تا آمپول داشت ولی باباش میگفت یکیه تا بچه نترسه. بعد از مدت زمان طولانی که دو تا مرد باهاش سر و کله زدن تا نگهش داشتن و آمپولهاش رو زدم، بلند شد یک لگد حواله شکم باباش کرد:) و گفت دروغگو دشمن خدا... دروغگو دشمن خدا... راستم میگفت. من مخالف شدید دروغ گفتن و مخالف اشد دروغ گفتن به بچه هستم.
قسمت دردناک کشمکشهای بچهگانه واسه نزدن آمپول اونجاست که پدر و مادرها کفشهای بچههاشون رو درنمیارن و بعد این بچهها روپوش سفید و تمیز بنده رو با لگدپرانیهاشون نورانی میکنن، دردش که بماند. از این به بعد خودم کفشهاشون رو درمیارم!
امروز از دکتر پرسیدم واکسن آنفلوآنزا رو توصیه میکنین؟ فرمودن اصلا فایده نداره، الکیه کلا :) چند نفر هم میگفتن فلانی پارسال زده، ولی بیشتر از هر سالی مریض شده.
امروز یک معتاد به شدت بد رگ اومده بود درمانگاه با سرم آماده شده. میگفت تو کیلینیک ترک اعتیاد نتونستن رگ بگیرن ازش، یه رگم داشت همونم زدن خراب کردن. با کلی ذکر و صلوات ;) تو دفعه سوم پیدا شد. مریضهای بد رگ خیلی بدن.
- تاریخ : شنبه ۲۴ مهر ۹۵
- ساعت : ۲۱ : ۴۰
- نظرات [ ۰ ]