مونولوگ

‌‌

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

بعضی چیزا انقد رو دلم سنگینی می‌کنه که طاقتم طاق میشه. نفسم تنگ میشه. در واقع من باید غلط بکنم این فکرا رو بکنم.

  • نظرات [ ۷ ]
ستاره جان
۱۹ شهریور ۹۶ , ۰۷:۵۴
:|

پاسخ :

وات دِ فاز؟
دُچــــ ــــار
۱۹ شهریور ۹۶ , ۰۸:۲۳
چیه باز کسی بهت گفته افغانی ؟ :))

+ عیدی ما یادتون نره :/

پاسخ :

واه! چه حرفا! چرا من هرچی می‌نویسم ربطش میدین به این موضوع؟

واسه عیدی هم مراجعه کنین به پست قبل :/
دُچــــ ــــار
۱۹ شهریور ۹۶ , ۱۰:۰۷
آخه تیترش همینو میگه :/

پاسخ :

هرکی پیاده اومده پیاده میره، می‌خواد بره افغانستان؟ :/
دُچــــ ــــار
۱۹ شهریور ۹۶ , ۱۱:۳۲
خخخخخخخخ :))))))))

خیلی قشنگ بود :)))))

پاسخ :

:)
س _ پور اسد
۱۹ شهریور ۹۶ , ۱۱:۳۷
 غروب در نفس گرم جاده خواهم‌رفت‌ ... 
پ ن: 
الم نشرح لک صدرک ؟

پاسخ :

نه! نه!
* RayanFar
۱۹ شهریور ۹۶ , ۱۸:۳۸
داره پاییز میشه، یه غروب جمعه که قراره سه ماه طول بکشه...

پاسخ :

یه فصل بی‌نهایت زیبا و دلباز و خوش آب و هوا که آدم با فکر رسیدنش بی‌صبر میشه :)
* RayanFar
۱۹ شهریور ۹۶ , ۱۹:۵۳
مشهد پاییزا برف میاد؟ مثلا یه آبانِ برفی ...

پاسخ :

مشهد؟ زمستوناشم به زور برف میاد! اما 95 خوب بود.
آبان باید آبانی باشه، بهمن بهمنی... گرچه برف تو هر فصلی خوبه!!!🙄
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan