مونولوگ

‌‌

ای خدای دانه‌های انار

گفتم "دارم به خانواده اصرار می‌کنم، ولی احتمال راضی شدنشون 0/000000000000000001% هست"

یکی میگه "جای امیدواریه😭" و منظورش اینه که برای اون احتمالش از این هم کمتره!

یکی دیگه میگه "تو می‌تووووونی😃"

یکی دیگم میگه "سوغاتی و کارت پستال یادتون نره!"


و من به این فکر می‌کنم که پس من باید از کجا شروع کنم؟ از کره‌ی مریخ؟


امروز یه کار تو یه بیمارستان تازه تأسیس تو یکی از شهرهای افغانستان بهمون پیشنهاد شده، اونجوری که شنیدم، شهر تقریبا میشه گفت مقر طالبانه و الان احتمالا داعش هم بهشون اضافه شده.

به خانواده میگم "منطقا اون‌ها جایی رو می‌زنن که خودشون نباشن." منطقمو می‌کوبن تو سرم!

میگم "ابتدا به ساکن که نمیبرن منو رئیس بخشِ فلانِ بیمارستانِ بهمان کنن." میگن "برو، پاشو همین الان برو!" که معنیش میشه "جرأت داری یه دفعه دیگه حرفشو بزن!"

میگن "می‌خوای بری بچه‌های داعش و طالبان رو دنیا بیاری؟" میگم "اونجا یه شهره، مردم عادی توش زندگی می‌کنن بابا! همه‌شون که طالب و داعشی نیستن، تاااازه من نرم بچه‌های اونا دنیا نمیاد؟ من واسه خودم دارم میرم!" میگن "نکنه می‌خوای بری داعشی بشی؟😬"


و من هنوز دارم فکر می‌کنم پس زندگی کاری من کی شروع میشه و از کجا؟ مریخ؟


+ اگه چند سال قبل بود شاید تعداد صفرهای احتمال بالا نصف می‌شد، تو سال نود و شش منی که از همه جا بی خبرم، خبر شش هفت تا حمله‌ی تروریستی رو دارم، بدترین‌هاشون انفجار کابل و شبیخون میرزااولنگ بود. الان حتی امن‌ترین قسمت‌‌های کشور مثل هرات هم از حملات و انفجارها در امان نیستن. با وجود همچین اخباری غیر طبیعی نیست که هر چی سعی می‌کنم متن سخنرانیم احساسات‌برانگیز و ترغیب‌کننده باشه تا خانواده راضی بشن، موفق نمیشم!

+ واقعیتش اینه که خودم هم می‌ترسم، بعد از میرزااولنگ خیلی هم می‌ترسم. ولی اون شرایط رو ترجیح میدم.

+ ای خدایی که این چیزها برات چیزی نیست، نمیشه اون عددو در 100000000000000000000 ضرب کنی؟ :)

  • نظرات [ ۱۳ ]
ستاره جان
۲۵ مرداد ۹۶ , ۲۳:۳۳
ادم مغزی نموده اید آیا؟ 

پاسخ :

آری، خیر؛ نمی‌دانم...
مهندس رضا عباسی
۲۵ مرداد ۹۶ , ۲۳:۳۷
لایک

پاسخ :

؟
serek یزدان
۲۶ مرداد ۹۶ , ۰۰:۳۴
بستگی داره هدفتون چی باشه...بعضی هدفا ارزش جنگیدن و پافشاری داره واقعا ... 

پاسخ :

این دفعه پافشاری داره کار دستم میده! یه دفعه دیگه بگم با اوردنگی شوت میشم بیرون!😑
** دلژین **
۲۶ مرداد ۹۶ , ۰۴:۱۴
کاش روزی بشه صلح به کل این منطقه برگرده.... 

پاسخ :

زمین ما تب‌دار است، کاش روزی که آب صلح بر آتش زمین می‌نشیند، ما هم باشیم که طعم دارچینی آن را مزمزه کنیم...
دُچــــ ــــار
۲۶ مرداد ۹۶ , ۰۹:۳۰
نکنه می‌خوای بری داعشی بشی؟ خخخخ😬🤣🤣🤣🤣

2. درود بر شرفت نه درود بر شرف و وطن پرستی شما (خوشم اومد)

پاسخ :

می‌خوام برم منهدمشون کنم🙄
الف سین
۲۶ مرداد ۹۶ , ۰۹:۵۱
برو، پاشو همین الان برو! 😒

پاسخ :

حیف که با عصا نمیشه کار کنم، وگرنه می‌رفتم؛ چون قبل رفتن قلم پامو خورد می‌کنن!
س _ پور اسد
۲۶ مرداد ۹۶ , ۱۲:۵۹
سلام و تقبل الله .... اساس الاعمال بالنیات .... در نیت ت مخلص و ثابت باش تا به ثواب آن برسی ! حتی اگر توفیق حضور هم پیدا نکنی ... آجرک الله
یاحق

پاسخ :

سلام
من تو متن هم گفتم که دارم برای خودم میرم، برای پیشرفت خودم مخلصِ مخلصم! :):)
ستاره جان
۲۶ مرداد ۹۶ , ۲۱:۱۵
کامنت جناب پوراسد و دچار و یزدان رو که میخونم بعد فکر می کنم هدف تو چیه خنده ام میگیره 
همون اوردنگی خانواده تون لایک داره :))))

پاسخ :

هدف من چیه؟ :)
ستاره جان
۲۶ مرداد ۹۶ , ۲۱:۲۳
نه آخه مثلا نوشتن درود بر شرفت و وطن پرستی ات :))))
ولی تو برای پیشرفت کاریت میخوای بری دیگه :) اگر اینجا شرایط کاری ات درست می بود بازم می گفتی برگردین؟ 
خدایا این فتنها رو دور کن از این منطقه و از کل منطقه های دنیا:(
وبلاگ ۸حرفی بود فکر کنم عکس ۵۰ سال پیش کابل رو انداخته بود چقدر قشنگ‌بود 
اون وقت الان...

پاسخ :

۱. اگر شرایط کاریم درست می‌بود، احتمالا چند سالی می‌موندم چون تجربه‌ی کاری حرف اول رو می‌زنه همه جا. بعدش می‌رفتم. دلیلم هم اون موقع شاید تجربه‌ی کارای جدید، محیط جدید، چالش‌های جدید و کلا تنوع‌طلبی زیادم باشه.
حالا این حرفو می‌زنم، شاید هم اگه یه کار خوب می‌داشتم، راحت‌طلبی جلوی تنوع‌طلبی سد می‌شد :)

۲. من به کسی نمی‌گم برگرده! من میگم اجازه بدن من برم. خانواده که نمی‌تونه صرفا بر اساس خواست و موقعیت من چنین تغییرات مهمی تو زندگی بده، ما چند تا بچه‌ی دیگه‌ام داریم که هنوز درسشون تموم نشده.

۳. الان هم جاهای دیدنی و قشنگ زیاد داره، چیزهایی که من و شما تو رسانه‌های ایران می‌بینیم واقعیت جاری و غالب افغانستان نیست، زن‌های برقع‌پوش!! بچه‌هایی با موهای ژولیده، مدارسی که نصفشو بمب خورده و دو سه تا بچه با تخته‌ی سوراخ سوراخ درس می‌خونن، کوچه‌ها و محله‌های خرابه و... اینطور نیست که اینا وجود نداشته باشن که اگه نبودن شکار دوربین‌ها نمی‌شدن، اما تنها چیزهایی نیستن که باید ببینیم :)
ستاره جان
۲۶ مرداد ۹۶ , ۲۲:۱۵
برای شماره ۲. منظورم هم خودت بودی دخترجان 
میگم اگه شرایط کاریت خوب بود بازم میخواستی بری؟ 

پاسخ :

باشه مادر جان :)
گفتم که چند سال می‌موندم و بعد با یه برنامه برمی‌گشتم.
** دلژین **
۲۷ مرداد ۹۶ , ۱۷:۲۹
درسته اونجا کشورته... 
ولی خب اوضاعش خوب نیست...
خانواده ات هم نگرانت...
برای شاغل شدن ایران مشکل وجود داره ؟ 

پاسخ :

خانواده می‌خواستن شرط منو قبول نکنن! قبل دانشگاه رفتن ازشون قول گرفتم بذارن برگردم، کاش تعهد محضری می‌گرفتم!😅😆
اجازه‌ی اشتغال نداریم.
البته برای درصد کمی، تو بعضی مراکز خصوصی، کار موقت، غیرمرتبط و با حقوق پایین ممکنه پیدا بشه.
** دلژین **
۲۷ مرداد ۹۶ , ۲۱:۴۶
به رفتن با کشور دیگه فکر کردی  ؟ 

پاسخ :

چرا فکر کردم، ولی یه کشور دیگه همینطوری که آدمو راه نمیدن. دنگ و فنگ خارجه از وسع خانواده‌ی ما خارجه :)
عند لیب
۲۸ مرداد ۹۶ , ۱۲:۴۳
تاحالا به پارامتر امنیت توی‌ محاسبات زندگیم فکر نکرده بودم، الحق که نعمتی هست که تا هست کسی قدرش رو نمیدونه.
چرا میخواید برید سر کار؟ پول لازم‌ داریم یا کلا واسه تجربه اش؟ زیاد عجله نکنید، کار کردن هم همون حمالی هست، همیشه هم چالش و جذابیت نیست.
منطقتون غیر قابل قبوله، بهرحال اونها آدمهای درستی نیستند!
برید اونجا به داعشی ها آمپول هوا‌ بزنید خب خخخ

پاسخ :

شمام که دارین همون حرف خانواده رو می‌زنین! کی گفته شهر مال داعشیاست؟ اینا رو میگن منو بترسونن! ولی باشه، داعشی دیدم آمپول هوا می‌زنم و منتظر میشم در حین تزریق کمربند انفجاریش عمل کنه! :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan