مونولوگ

‌‌

امروز روز

صبح زود رفتم یه جایی که مربوط به همون انتخاب دو پست قبل میشه و بعدا اگه ادامه یافت میگم کجا. بعدش راه افتادم سمت درمانگاه. از دیر رسیدن بدم میاد، از زود رسیدن هم چنین! برای احتراز از زود رسیدن چننننند ایستگاه زودتر پیاده شدم و با حالت شبه جاکینگ (شبهِ شبهِ دو!) بیست و پنج دقیقه پیاده‌روی کردم. آخرشم "دکتر زنگ زده گفته نمیاد! شرمنده فراموش کردم بهت خبر بدم" :|
البته یه دلیل ضمنی هم برای پیاده‌روی و آفتاب‌سواری داشتم و اون دید زدن مغازه‌های خاصی بود که همیشه از تو اتوبوس می‌دیدم، که نزدیکای مقصد یادم افتاد یادم رفته نگاشون کنم :||
گفتم لااقل برم پردیس کتاب این بن کتابی که 10 ماهه داره تو کیفم خاک می‌خوره رو آبش کنم. BRT رو اشتباه سوار شدم، پیاده شدم، دوباره سوار شدم. موقع پیاده شدن همین که پامو از اتوبوس بیرون گذاشتم حس کردم یه چیزی زیر پام له شد! نگاه کردم پای یه آقایی رو لگد کردم!!! اصصصلا در محدوده‌ی دید من نبود و اینکه ناگهانی جلوی در اتوبوسی که در حال تخلیه‌ی مسافره ظاهر میشه تقصیر و اشتباه خودشه، ولی دو بار معذرت‌خواهی کردم و سریع جیم شدم! تمام پیاده‌روی تا اتوبوس بعدی رو (که از خوش‌شانسی هم‌مسیر بودیم) فقط با غیظ نگاهم می‌کرد😂😂😂 مجبور شدم راهمو طولانی‌تر کنم تا مسیرمون متفاوت بشه.
تو پردیس کتاب هم کتاب موردنظر، "جنگ چهره‌ی زنانه ندارد" یافت نشد، گفت تموم شده. "مردی به نام oh" رو گرفتم. البته اسم اصلیش "مردی به نام اوِه(ove)" است، ولی شخصیت کتاب من استثناءً اسمش هست oh :):):)
برگشتنی رفتم حرم، نماز ظهر رو خوندم و برگشتم. یک زاویه‌ای پیدا کردم از کنار یک دری تو یک صحنی که یک دید قشنگی به ضریح داره. خادم همه رو با جاروش چپ و راست می‌کرد، دید من از جام خیلی خوشم اومده هیچی بهم نگفت، رفت و اومد و همه‌اش بقیه رو تار و مار کرد :) نحوه‌ی مدیریت تولیت آستان قدس به طور محسوس با گذشته فرق کرده. چیزی که من احساس کردم تو این دوره قوانین تا حدی از خشکی دراومده و به راحتی و رضایت زائر توجه بیشتری میشه، که تبعا از شدت نظمی که قبلا داشت کم کرده. گاهی حتی بخاطر این کاهش نظم و با یادآوری نظم خدشه‌ناپذیر سابق یه کوچولو اذیت میشم. ولی در کل تفکر تولیت جدید و خلاقیت‌ها و طرح‌های جدیدش رو نسبتا می‌پسندم :)
از اونجایی که بنده مستجاب الدعوه هستم، برای زایمان سرویه دعا کردم، برای خ.ص، برای دلژین، برای خاله و برای خودم هم. خدا همه رو حاجت‌روا کنه :)

  • نظرات [ ۳ ]
ستاره جان
۲۶ تیر ۹۶ , ۱۵:۲۳
وای 
جنگ چهره زنانه ندارد که وحشتناک بود 
اون اولاش که خسته نباشی واقعا گیج ویج میزدی چه خبره؟ 
پردیس کتاب کجاست ؟ 
خوش به حالت بابا حرم 
اون زاویه رد بیشتر توضیح می دادی خوب 
آره خیلی بهتر شده الان 
دستت درد نکنه پس من چی؟ :(

پاسخ :

وحشتناک بود یعنی بد بود؟ خخخخ خیلی تعریف شنیدم!
پردیس کتاب سه راه ادبیاته.
توضیح دادنی نیست، کنار یه دره فقط.
باور کن اسامی خودبخود اومد به ذهنم. از مجازی فقط دلژین، چون می‌خواست بیاد مشهد و نشد :)
** دلژین **
۲۶ تیر ۹۶ , ۱۷:۰۹
خیلی لطف کردی‌....
چقدر خوشحال شدم اسم من یادت اومده :) 
اگر مردی به نام oh :)) خوب بود به منم بگو 
منم oh میخوندم مدام ، تا فهمیدم بعدا ove ... :)) 

پاسخ :

خواهش می‌کنم😊
باوشه. ولی روش از زبون یه مجله‌ای نوشته بود، هر کی این کتابو بخونه و خوشش نیاد، بهتره هیچ کتابی نخونه اصلا! حالا ببینیم و تعریف کنیم.
ستاره جان
۲۶ تیر ۹۶ , ۲۱:۳۸
نه تو یه وب یه قسمت ازش رو گذاشته بود خییییلی دلم ریش شد:( 
به نظر من جنگ چهره مردانه هم ندارد 

پاسخ :

تجربیات زنان جنگنده! تو جنگ جهانیه. من که خیلی مشتاقم بخونمش:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan