اولین جمعهی بعد ماه رمضون و اولین جمعهی تابستون بود. برای ما که دیگه درس نمیخونیم البته فرقی با بهار و پاییز و زمستون نداره. صبح بعد صبحانه جمع کردیم رفتیم کوهسنگی. من و هدهد بار دوم بود میرفتیم، بقیه بار اول!!! بنظرتون من تو این عمر بیست و سه چار ساله چقد از مشهدو گشته باشم خوبه؟!؟! تابستون اگه هر هفته نباشه، دو هفته یه بار بیرونیم، زمستونم به شرط مساعدت هوا؛ اونوقت سر و ته بیرون رفتنای خانوادهی ما رو بزنن، میامی از توش در میاد! خدا میدونه چی داره که مامان و آقای حاضر نیستن جاهای جدیدو امتحان کنن. خلاصه امروز خودشون پیشنهاد دادن بریم کوهسنگی :) حالا کوهسنگی هم همچین چیزی نیست، یه پارکه دیگه. رفتیم و از اول تا آخرش، بیشتر مامان و به تبعیت، بقیه غر زدن که "اینجا چه به درد میخوره؟ هفتهی بعد میریم میامی" :| نهایتا تا ظهر نشستیم و گشت زدیم بعدم بلند شدیم اومدیم سمت خونه. ها راستی اولش که رسیدیم، از ماشین پیاده شدیم بعد نظرمون راجع به جای پارک ماشین عوض شد. بعد از میلیونها سال نوری، من نشستم که جابجا کنم. بعدا هدهد یه آقایی رو نشون داد که هی به ما نگاه میکرد، گفت "این آقاهه انقد بهت نگاه میکرد، منتظر بود بزنی به یه جایی!" در همون حین حرف زدن رفتیم تو سرویس بهداشتی، چون کامل حرفشو نشنیده بودم پرسیدم "منتظر بود من بزنم به یه جایی؟؟؟" یکم صبر کرد بعد گفت "خااااک، این خانمه که الان رفت بیرون، زنش بود، دوتاشون نگات میکردن!" :)
داداشا هم والیبال بازی کردن که دلم آآآآآب شد واقعا! هر ضربهای از چپ به راست و از راست به چپ میرفت دلم پر میکشید یه ساعد بزنم زیرش :(
یه کلاه هم واسه خودم خریدم، انقد خوبه :)
موقع برگشت هم چهار پرس "قابلی" گرفتیم بجای شیش پرس، آخرم یکیش موند. جالبیش اینجا بود که پول این چهار پرس تقریبا معادل یک پرس غذایی بود که شب افطاری با همکارا، سفارش داده بودم. یعنی پول تزئینات و دکور و پول زور میگیرن در واقع! راستی اون شبم دکتر نیومد و خوش هم گذشت. اینطور به نظر میومد که همکارا دلشون میخواست دکتر ما رو برسونه. اگرم میگفتیم حتما قبول میکرد، کما اینکه خودش هم یه اشاره ای کرد. منم یکم قبل رفتن گفتم "زنگ بزنیم آژانس بیاد، دیر میشه ها!" همکارا هم دیگه چیزی نگفتن :)
عکس پروفایلمو عوض کردم. نمیدونم چرا بقیه به این عمل واکنش نشون میدن! حتما باید نظرشونو اعلام کنن :| از یه طرف، واکنش مثبت به آدم انرژی میده، از اون طرف بیشتر به آدم هشدار میده که چقد زیر ذرهبینه. درگیرم با خودم ها!
+ این پست هم قرار بود نظراتش بسته باشه، ولی چون مثل همیشه مطالب یهویی ذهنمو مینویسم، آخرش رسید به پروفایل. هیچ خانمی تو فک و فامیل و دوستهای صمیمیم و اغلب دوستها و همکارام عکس نمیذارن، از من که اصلا انتظار ندارن! ولی من عکس خودم رو پروفایلمه. میخواستم ببینم کسانی که مخالف گذاشتن عکس خانمها هستن، یا حداقل موافقش نیستن، چه دلایلی دارن. منطقی میخونم و اگه منطقی بود عمل میکنم. ممنون میشم نظرتونو بگین.
- تاریخ : جمعه ۹ تیر ۹۶
- ساعت : ۲۰ : ۵۸
- نظرات [ ۴ ]