اسمشو رو پلاکاردهای کنار خیابون دیدم، اول شک داشتم بعد با کمی تحقیق مطمئن شدم خودشه. یکی از اساتیدم که یه درس دو واحدی جنجالی باهاش داشتم کاندیدای انتخابات شورای شهر شده. راجع به این موضوع نظر خاصی ندارم، فقط خاطرهی اون ترم برام زنده شد.
اون ترم ما میتونستیم بین تاریخ اسلام و تاریخ امامت یکیو انتخاب کنیم و من چون سوالات زیادی در رابطه با موضوع شیعه و سنی داشتم بدون تردید و با امیدواری تاریخ امامت رو انتخاب کردم. اون ترم من میخواستم این درس رو مازاد بر گروه بردارم و گروه مامایی هم این درس رو ارائه نداده بود، بنابراین مجبور شدم با گروه پرستاری بردارم. این کار از دو لحاظ باعث شد من تو کلاس خیلی ساکت باشم، یکی اینکه تو کلاس غریبه بودم، دیگه اینکه کلاس ماماییها فقط خانم هستن ولی کلاس پرستاریها مختلط بود. تایم کلاس با اذان مغرب تداخل داشت و این استاد ما نیم ساعت اول کلاس رو نمیومد و بعد هم که میومد، یه ده دقیقه یه ربعی یه تفسیر مختصری از یه آیهی انتخابی خودش میگفت، بعد یه نفر میرفت بالا یه اطلاعات مختصری از ائمه رو در قالب کنفرانس برامون ارائه میداد. از اول ترم ائمه رو بین بچهها تقسیم کرده بودن و هر جلسه یکی از ائمه معرفی میشد. وقتی کنفرانس مربوط به امام علی (ع) رو یکی از آقایون اهل تسنن ارائه داد، دود داشت از کلهام میزد بیرون! یه کنفرانس با اطلاعات بسیار بدیهی و در واقع بیجون. بیشتر وقت هم به این گذشت که استاد سعی داشت ایشون رو به تشیع متمایل کنه. میگفت وقتی تو خارج تحصیل میکرده چند نفر رو شیعه کرده. منی که از این کلاس و استاد توقع داشتم بیاد شبهات رو مطرح و حل کنه، حالا با چنین صحنهای مواجه شده بودم. بعد از کلاس تو حیاط رفتم دنبال استاد و بهش گفتم که: "استاد کلاس به بطالت و خنده و مسخرهبازی پسرا میگذره و سطح کلاس خیلی پایینه و من با امید این واحدو برداشتم و توقع دیگهای داشتم و..." یهو دیدم چهرهی استاد دچار دگردیسی شد! گفت "حالا که کلاس واسه شما مفید نیست و خودت رو خیلی دست بالا میبینی، از همین لحظه دیگه لازم نیست تشریف بیاری سر کلاس من!!!" دیدم هوا پسه و احتمال داره حذفم کنه گفتم "ببخشید قصد جسارت نداشتم فقط جواب سوالاتم رو نمیتونم از تو حرفهای بچهها پیدا کنم و کلی منتظر این واحد بودم و اینا." ایشون هم گفت که شما از یه درس دو واحدی واسه دانشجوهایی که رشتهشون غیر مرتبطه چه توقعی داری؟ دیگه یادم نیست چی گفت، فقط با همون حالت عصبانیت موافقت کرد که در کلاسش حضور به هم رسانم :)
جلسهی بعد بگو بخندها کمتر شد ولی کنفرانسهای آبکی همچنان ادامه داشت. خود استاد هم یه توضیحات مختصری به صحبتهای بچهها اضافه میکرد. یه بار بعد از تموم شدن توضیحاتش گفت "سوالی ندارین؟" من هم پرسیدم: "ببخشید شما چی خوندین؟" دیدم همه برگشتن به من نگاه میکنن! حس کردم بعد از اون بحث قبلی این سوالم به این معنیه که آیا شما صلاحیت تدریس این واحد رو داری یا نه! ولی استاد مثل قبل عصبانی نشد و گفت که لیسانس فلسفه و ارشد فلان و دو تا دکترای فلان داره که خوب رشتههای مرتبطی بودن. این فضای سنگین بین من و استاد همچنان برقرار بود تا جلسهی کنفرانس امام رضا، بحث سلسله مناظرات امام با ارباب مذاهب مختلف مطرح شد و استاد گفت یه نفر کنفرانسشو بر عهده بگیره. کمی سکوت شد و بعد ایشون با انگشت به من اشاره نمودن و گفتن که شما باید کنفرانس بدی. با اینکه کنفرانس اختیاری بود به من امر کرد که باید این کنفرانسو بدم! دو نفر دیگه هم گفتن که میخوان تو این کنفرانس شریک بشن و چون کنفرانسها چند نفره بود استاد قبول کرد. حالا مناظرات هم همه از بحثهای علوم انسانی بود که حتی نمیدونستم مال چه حیطهای هستن!!! منطق؟ کلام؟ فلسفه؟ بحث بداء و مرید بودن خدا و اثبات نبوت و اثبات وجود خدا و از اینجور بحثهای مفهومی. در واقع یکم بحث واسه دانشجوهای علومپزشکی سنگین بود. چون وقتی ارائه میدادم تقریبا نصف کلاس 0_0 نگام میکردن :) منم نامردی نکردم و فهمشو سختتر کردم! واسه اینکه مثلا نشون بدم چقد بلدم و استاد چقد دانشجوهاشو دستکم گرفته گفتم دوستم تو پاور هیچچی ننویسه! پاورمون فقط سرفصل داشت، مثلا "مناظره با جاثلیق" یا "مناظره با عمران صابی" و... خودمم بدون کمک گرفتن از یادداشت ارائهمو دادم. ولی برخلاف بچهها استاد خیلی خوشش اومد و گفت این مباحث رو خیلی روون توضیح دادم و بیشتر از یه دانشجوی ترم چهار حالیمه و از این حرفا. آخر ترم هم یه بیست کله گنده گرفتم، ولی اون بیست هیچ وقت جواب سوالای من نشد! :) عوضش یاد گرفتم با استاد چجوری حرف بزنم! از موضع ضعف و ببخشید و غلط کردم :)
- تاریخ : پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۶
- ساعت : ۲۰ : ۱۷
- نظرات [ ۵ ]