من در عین بیشفعالی، آدم تنبلی هستم و در عین تنبلی، آدم بیشفعالی هستم. مثال میزنم که متوجه بشین. یه روز جمعه که خونهام و خیلی هم خستهم، قصد میکنم که بجز کارای روتین خونه و بجای استراحت، کیک درست کنم. از تهتغاری، کلی خواهش میکنم که بره شیر بیاره. بعد وقتی که برمیگرده، وقتی هنوز تو اتاقم، تو دلم میگم کاش شیر تموم کرده بوده باشن و نیاورده باشه تا استراحت کنم! و وقتی میرم تو آشپزخونه و میبینم شیر رو اپنه، خوشحال میشم که داشتهن و آورده و میتونم کیک درست کنم 😃🤣
چند روز پیش، یعنی شب قدر دوم، دچار سندروم سروتونین شدم که تا دیروز هم درگیرش بودم. چهار شات قهوه پشت سر هم خوردم و بعدش هم یه دونه سرترالین. نمیدونستم اینا با هم تداخل دارن و بعد که تهوع و بیقراری و سرگیجه و اسهال اومد سراغم، با سرچ فهمیدم. تا دیروز گیج بودم و یه حال بدی داشتم که نگید و نپرسید! به کسی هم جز جیمجیم نگفتم. یعنی اگه به خانواده میگفتم احتمالا دیگه از خوردن قهوه محروم میشدم، با اینکه ربط مستقیمی نداشت.
دیشب که اومدم خونه، دیدم ریحانه اینو رو تخته نوشته :) خونهی ما بودهن و قبل از من رفته بودن.
خیلی وقت پیشهام یه روز رفتم خونه اینو دیدم رو تخته. به مامانم گفته بودم مربای هویج برام بگیرن، چند روز یادشون میرفت. اینو نوشته بودن که یادشون بمونه :)
دیروز دو تا سفارش داشتیم، یه تر، یه رولت. تر رو بدون دخالت و نظارت خودم زدم :) یک ستاره به خودم بابتش :)
اینم عکس چند هفته پیشه که برف اومد و رفتیم تیوبسواری و خیلی خوش گذشت. اینجا دارن با برف ما رو ترور میکنن!
ماشینم انقدری کثیفه که گاهی به جیمجیم میگم اگه این ماشین تو بود و باهاش میومدی پیش من، من سوارش نمیشدم، خجالت میکشیدم :))) ایشالا خدا یه کارواش قسمتش کنه تو ۴۰۳ :))
مامان نذاشت برم راهپیمایی. یعنی گفت یه روز خونهای بشین یه کم به درد من بخور. اینطوری شد که توفیق نداشتم امروز شرکت کنم.
- تاریخ : جمعه ۱۷ فروردين ۰۳
- ساعت : ۱۱ : ۲۰
- نظرات [ ۰ ]